خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

 نقد و تحلیل ساختارگرایانه رمان سه جلدی زخم تاک (علی رزم آرای)

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی
سال اول/ شمارۀ پنجم و ششم/بهار و تابستان ۱۴۰۳

مطالعات ادبیات داستانی ایران و جهان

 

 «نقد و تحلیل ساختارگرایانه رمان سه جلدی زخم تاک، نوشته؛ دکتر محمدعلی ضیایی»

بخور خون

نگارنده: علی رزم‌آرای

 

نفخت فیه من روحی

از روح خویش در او دمیدم….

قرآن کریم

مرا اسرار از این گفت‌وگو بالاتر است؛ اما

به گوش خلق، از این حرف بالاتر نمی‌گنجد.

یغمای نیشابوری….

 

همه‌چیز از همین‌جا شروع شد، شنیدم خودم شنیدم که گفت: آشفتگیه باید ببخشید… مگر دست خودش بوده که ببخشند… تو اراده نکردی آشفته باشی… فهمشان قد نمی‌داد، هشدار دادی که باید….

تو به خاک، جان می‌دادی… جسم می‌دادی…  که بشود خشت، خشت خشت بشود خانه، شهر….

شهر من هم خشت‌خشت شد ارومیه، شد خانۀ من، شد ایالت، مرکز، دروازا توپراق قالا، درویشلر کوچه سی و….

جنس خشت‌‌‌‌‌های شهر من از خون و آتش است، نه از خاک و آب. آب که دریاچه من بود… آه بود هنوز که شهریور نشده تا تمام شود….

خاکش، بند و دره قاسملو… توتستان‌ها، دهوار….. اصلاً ارومیه من باغ شهر بود، حالا شهر یا باغ…. اصلاً شهربازی برازنده است…. شهر بازی ارومیه….

من قرار است نقد کنم یا تحلیل، زخم تاک که تحلیل و نقد بر نمی‌دارد، تاک؟ کدام تاک…. انگورِ ارومیه یا دخترِ رز حافظ…. مگر در وادی ایمنِ ادبیات فرقی هست بین تاک و تاک….

موسای این وادی، صاحب رمان است. قلم هم عصا که باید باطل کند سحر و ساحر را باهم….

حافظه را جلا می‌دهد. حتی اگر هدایت باشد که در نسیان انسانی، هنوز از زخم‌های تنش می‌گوید… تن ارومیه، تن من، تن تو، تن راوی، تن هدایت، تن دکتر ضیایی، تن رمان ….

نکند قینر بر همه آذربایجان غضب کرده باشد… به ارومیه، به تبریز، به زنجان و…. سارا کاری بکن، سارا سن گونش گزئسان… چرت، قوی بو یارا دان چیرک آخسئن…. یرین اؤرگین چرت گوی آغلاسین، بیزیم حالا میزا….

 

از اسطوره تا رمان

رمان بر چهار پایه یا چهار صورت در زبان و روایت، جریان می‌یابد:

اسطوره، رمانس، روایت منثور، روایت منظوم یا شعر.

برای روشن شدن مسیر، توجه به این دو فراز مهم از کتاب «هنر رمان» میلان کوندار بسیار مغتنم خواهد بود:

«رمان در طی چهار قرن همۀ  مضمون­های اصلی هستی را در می­نوردد: «در زمان سروانتس، رمان در پی فهم ماجرا است، با ساموئل ریچاردسون… بررسی«آنچه در درون می­گذرد» و پرده برداشتن از زندگی مکتوم احساسات را آغاز می­کند، با فلوبر زمینه­هایی را می­کاود که تا آن هنگام در زندگی روزانه ناشناخته مانده بودند، با تولستوی به تأثیر عامل غیرعقلی در تصمیم­ها و رفتارهای انسانی توجه می­کند. رمان درصدد درک عمق زمان است: لحظه فرار گذشته با مارسل پروست، و لحظه فرار زمان حال با جیمز جویس. رمان، با توماس مان، به بررسی نقش اسطوره­ها می­پردازد، اسطوره­هایی که از دورترین ایام آمده­اند و رهنمون ما هستند.»

«میلان کوندرا تاریخ تحول رمان را با «چهار ندا» مشخص می­کند: ندای بازی، ندای رؤیا، ندای اندیشه و ندای زمان….» (از مقدمه کتاب هنر رمان)

اسطوره، انسان را به فاصله‌گذاری با خود و جهان ناشناخته فرا می‌خواند. در اساطیر کائنات و عالم سرچشمه وجود و هستی‌اند. از این رو عالم را هستی خوانده‌اند: عالم هستی.

رمان کلاسیک (برآمده از کارکردهای سنتی گذشتگان) در پهنه تجربی رمانس، روابط بین انسانی را در حسی فارغ از منطق و کنش‌های اندیشوی، صرفاً عاشقانه‌ای طوفانی درک می‌کند. یعنی از عالم به دیگری می‌رسد. به انسان دیگر و تنها پیوند در این میانه عشق است.

اما رمان مدرن، روابط انسانی را از خود انسان آغاز می‌کند، او جهانی است سردرگم در خود و حیران در جهان بیرون از خود.

در رمان مدرن، حضور انسانِ دیگر، محل سؤال و تردید نیست؛ بلکه جهان درونی خود انسان که پر از مجهولات است در حال حرکت به سمت جهان بیرون است. دیگری در کار نیست، فقط خود اوست، سرگشته و وامانده.

پیرامون انسان و جهان اطراف او، او را می‌راند، تهی می‌کند و دست آخر او را وادار به نفی می‌کند. نفی خود. می‌شود بیگانه کامو، کرگدن یونسکو، راوی بوف کور و محمد زخم‌‌تاک…

حلقه مفقوده، حافظه تاریخی است. واقعاً هم مفقود است. چاره، تنها اندیشیدن در خود است که گفتمان یک‌سویه نفی را به سمت شناخت می‌راند. نفی تبدیل به شناخت می‌شود.

جریانی که رمان زخم‌‌‌‌تاک به روایت دکتر محمدعلی ضیایی درصدد آن است: گفتمان حافظه تاریخی انسان با نفی انسان.

رمان زخم‌تاک در سه جلد، در سه نسل و در یک جغرافیا از شمال به جنوب استان آذربایجان غربی در حال حرکت است. گویی روایت رمان همچون امواج دریاچه ارومیه (که امروز به نفی دچار شده)، تاریخ را پس و بیش می‌‌کند تا سرنخ اصلی نفی را بیابد. رمان از صبر صابر، از هویت جغرافیایی و شخصی او آغاز می‌شود.

گزارشی از محتوا:

ایمیلی از تورنتو دکتر مسعود بصیر را برای شناختن جهان اطراف که موطن او آذربایجان غربی و شهر اورمیه باشد و تنها مدخلی است که او را به عالم هستی پیوند می‌دهد، به حرکت در می‌آورد. همین است که در جواب همسرش آذر در جهت جلای وطن به تهران به طنز آشکار می‌کند:

«گرچه لب مطلب اینه که تو می‌گی؛ «دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری؟» و من می‌گم: «چه کنم که بسته پایم».

چه کنم که بسته پایم؟؟؟؟!!!! دست‌مایه کار موضوعی است؛ پژوهشی از دوست دوران کودکی و همشهری کامران افشاری«بررسی نسبت میان سبک‌ها و شیوه‌های شهرسازی با پیشینه تاریخی و جغرافیائی شهر مورد تحقیق» که در روایت رمان، ارومیه باشد.

دکتر مسعود بصیر، استاد دانشگاه در سیر رسیدن به این نسبت یا نسبت‌ها، وارد حافظه زخمی و دردمند ارومیه و آذربایجان می‌شود. او زمینه اصلی را در شخصیت خود دارد که واکنش او را در مقابل مهاجرت به تهران را که محل تلاقی پیشرفت، معاصرت و ثروت و شهرت است می‌سازد: چه کنم که بسته پایم؟؟؟؟!!!!

نشانه اول را پدر کامران پیش‌‌رو نهاده و این نشانه آقا هدایت محتشم است. مرکز اصلی حافظه تاریخی رمان.

خانه سالمندان و آلزایمر تکراری. اما نه! او یک چیز را خوب به یاد دارد، زخم، زخم‌های تنش، تنِ روحش، زخم‌های ارومیه، زخم‌هایی که حافظه تاریخی ارومیه و آذربایجان را مثله کرده، شرحه‌شرحه کرده… از شرحه‌شرحه‌هایی که مولانا می‌جوید که شرح کند و مشروحشان سازد…. نادرند، بسیار کم‌اند و گم:

آنم آرزوست….

شرح کردنِ این شرحه‌های زخم، از دست‌نوشته‌های آقا هدایت مسیر می‌یابد. دست‌نوشته‌هایی که امانت‌‌اند. گونه‌ای آن سوی دریاچه ارومیه، ساحل جنوبی دریاچه. عالیشاه یا عالشا و قصه خشک شدن و قهر قینر، چشمه اسطوره‌ای روستا تا صابر کودک، و تلخو تا صابر جوان، مهاجرت تا ارومو از سر غضب بر سرنوشت.

پیوند با قدرت قهوه‌چی و ورود به روایت زخم‌های جنگ اول بین‌‌الملل ارومیه (روس لوق، جیلولوق وکردلوق) و سپس روایت از زاویه و زبان دست‌نوشته‌های صادقِ عاشق. این می‌شود جلد اول.

صابر جا افتاده در ارومیه در سال‌های شروع جنگ بین‌الملل دوم خود زخم‌خورده سال‌های 1324 تا 1326 می‌شود. ماجرای فرقه دمکرات در آذربایجان، در اورمیه و روسلوق دوم.

عشق ،جنگ، وطن و…. او فدایی فرقه می‌شود. زمان همه را درگیر کرده؛ او هم مستثنی نیست. این فراز تا پاییز سال 1356 با همسر صابر یعنی جیران، پسرانش محمد، حسین و دخترش معصومه پایان‌بندی می‌شود. این می‌شود جلد دوم. روزهای پر التهاب انقلاب در سال 1357، آزادی محمد از زندان ساواک. محمد مبارز و انقلابی چپی است که از یک جهت میراث‌بر تاریخ خانوادگی پدر است. حسین پسر کوچک‌تر صابر مبارز و انقلابی مذهبی است. در کنار ملاحسنی، امام جمعه سابق ارومیه و فرمانده نیروهای انقلابی در ارومیه سال‌های انقلاب. کردلوق دوم، غائله کردستان و جنگ تحمیلی هشت ساله و این می‌شود جلد سوم. جان بی‌تاب رمان در تابستان سال 1367  و در خلال رویدادهای آن آرام می‌گیرد.

در خلال این روایت بی‌تاب، اورمیه را در پیچ و خم ضربات کشنده جنگ، طغیان، ویران‌گری، قحطی، بیماری و یاغی‌گیری در استقامت می‌بینیم. اگر  این نبود؛ رمان هم نبود، دکتر رضایی هم نبود و این سطور خون‌آلود هم نبود….

نقد جامع اثر:

اگر بپذیریم که واحد داستان، حادثه یا اتفاق است و واحد حادثه و یا اتفاق، عمل و نیز واحد عمل، تجربه، این سیر در قالب این رمان چگونه قابل کالبدشکافی است؟

روایت رمان:

روایت رمان آمیزه‌ای از تکنیک و زخم است. تکنیک و خون. روایت خطی رمان با حرکت به سمت استاد هدایت از کنش روایی به کنش نوشتاری میل می‌کند. از اینجا روایت غیرخطی، نوشتاری و دیداری متنِ رمان جریان می‌گیرد. دکتر مسعود بصیر در حال خواندن دست‌نوشته‌های استاد هدایت و مرتب‌سازی آنهاست.

فصل‌بندی خطی روایت با عدد و رقم مشخص شده است و روایت غیر خطی آن با نام و نشان شخصیت‌ها، راویان و یا محل و نشانه‌ها همراه است.

تلخو

جلد اول «تلخو» بعد از فصل سوم وارد روایت محتشم از طریق دست‌خط‌ها که از زبان صابر، گفت‌‌‌وشنود شده می‌شود. ما از ارومیه معاصر به گونه‌ای قدیم رجعت داده می‌شویم؛ یعنی خط زمان شکسته می‌شود. این شکسته شدن خط زمان و رفت‌وبرگشت به قدمت و معاصرت، خط فرض روایت رمان در سیر خطی و غیرخطی آن است.

روایت‌های تو در تو، پشت‌سرهم و در اعماق هم، لابیرنت زمان و سرگیجه‌ای را به مخاطب منقل می‌‌کند که این من یا ما هستیم که گمگشته زمان و تاریخیم یا ارومیه است که در این سماع خون، هنوز می‌چرخد و می‌چرخد دور سر ما؟

روایت محتشم تو در تو از عالیشاه، قینر، قهر و غضب دوگانه آن، شخصیت‌های مؤثر زن و فرعی مرد، سارا، ستاره، فصل چهارم، تلخو و باز هم تلخو، یالقیز وصابر و گاهِ رفتن و… فصل پنجم و ششم و شور سیال دریاچه، شوری دریاچه، شوری دل صابر از تبعید خودخواسته و آنگاه ارومیه به قدمت، رخ می‌نماید. انگار ما هم به ارومیه قدیم مهاجرت می‌کنیم. دوشابچی خانا، جویز حالواسی حسین مظلوم تا شب‌های روایت قدرت قهوه‌چی تو در تو ما را در سه شب به مثال نقالی بدون پرده به گذشته نزدیک ارومیه می‌برد.  با ارومیه قدیم کمی قدیمی‌تر می‌شویم، کمی زخمی‌تر… فصل هفتم ما را به روایت صادق وصل می‌‌کند که قدرت از روی دست‌نوشته‌های صادق می‌خواند. در روایت صادق یوردشاه ما در جریان فعالیت‌های مخفی انجمن اقدام و خانه شورشورا قرار می‌گیرم و در این میان عشق اول رمان از تجانس دو عنصر متناقض از هویت دینی تاریخی آذربایجان رونمایی می‌شود: عشق صادق یوردشاه مبارز مسلمان پسر عطارباشی متدین بازار ارومیه و ژانت یونان، دختر دکتر یونان ارمنی مسیحی که خادم مردم ارومیه بوده البته. این عشق هم قربانی می‌شود و می‌شود زخمی از زخم‌های ارومیه. روایت صادق در قامت خاطرات و یادداشت‌های اپیزودیک، مخاطب را، ما را می‌چرخاند و می‌چرخاند و فرجام اینکه حلوای آن سال برای صابر و مخاطب و ما مزه خون می‌گیرد… مزه زخم. با این زخم جلد اول ما را به شراب حقیقت نزدیک‌تر می‌‌کند.

سبز و آبی اما قرمز

در جلد دوم رمان«سبز و آبی اما قرمز» فصل هشتم اجازه‌نامه ورود ما و مخاطب است برای سیر در ارومیۀ درگیر با جنگ جهانی دوم. ارومیه هنوز رضائیه است، روایت رمان بعد از فصل هشتم تا فصل نهم، روایت دست‌نوشته‌‌های هدایت از حافظه صابر، از رؤیاها و خیال‌ها، برای التیام زخم‌‌های تن ارومیه و آذربایجان آغاز می‌شود. قوای متفقین ایران را از سر اینکه مبادا نیروهای متحدین در آن سرنوشت جهان را رقم بزنند، به تهاجم از شمال و جنوب مسخر می‌کنند تا خود سرنوشت جهان را در آن رقم بزنند. جنگ دیگ با دیگ است که غافل از روسیاهی هم‌اند. همه‌چیز حد فاصل فصل هشتم تا فصل نهم اتقاق می‌افتد، در یک سال، از پاییز سال1324 تا زمستان 1325. فرقه دمکرات آذربایجان و کمیته‌های ولایتی‌اش. جنگ و گریز بین دولتی‌ها و ولایتی‌ها. همه را محتشم از زبان صابر روایت می‌کند. صابرِ فدایی عاشق. عشق صابرِ تنها به جیران دخترِ همسایه.

شوقی، صاحب‌خانه صابر، با این جمله سرنوشت عشق و سیاست را یک‌جا نشان می‌دهد:

«منظورت سیاست تملبه‌ای نیست که عمو جان؟».

جیرانی که جلوی چشم‌‌هایی صابر با تلمبه آب برمی‌دارد و می‌سابد و می‌شوید و اهداف سیاسی فرقه در ذهن و زبان صابر که صابر دلباخته هر دو شده….

سرنوشت فرقه در شب و روزهای ارومیه، در خیابان‌ها، کوچه‌ها، روستا و باغات اطراف و اکناف دارد رنگ و رو می‌گیرد و تبریز هم مدام در حال پیگیری است. مهاباد هم به این کاروان اضافه می‌شود. دو جمهوری سرخ که به دنبال التیام زخم‌های سرخ تاریخ آذربایجان هستند. مثلاً….

همه‌چیز با خروج ارتش سرخ از این معرکه سرخ‌رنگ پایان می‌گیرد تا ارومیه بازهم رضائیه باقی بماند.

صابر یک سال در زندان است و بعد هم آزادی و شروع زندگی با جیرانِ مادر. از فصل نهم به بعد، میراث تاریخی ارومیه در موسیقی و شعر که حماسه، عشق و هنر را در خود به‌هم آمیخته و به شیرینی جویز حالواسی ارومیه در قهوه‌‌‌خانه‌‌‌‌های بدون قهوه ولی با چای به کام مردان خسته از زخم، طعم مردانگی می‌دهد: «ارومیه آشیق مکتبی»، مکتب موسیقی آشیقی ارومیه. قپوز چون سلاح بر دست و سینه است و سوز چون شمشیر بر حنجره و زبان. گویی این زخمه و صدا، صدای زخم‌های ارومیه و آذریایجان است.

فصل دهم با یک فاصله و مکث مخاطب و ما را از ارومیه به فضای باغ و روستا می‌‌‌برد، صابر عالیوار، باغ‌‌دار شده است.

محمد پسر بزرگ صابر، حلقه وصل نسل اول روایت رمان یعنی روایت صابر به نسل دوم آن یعنی نسل محمد است. پدر، مبارز فدایی ملی چپی و پسر، مبارز فدایی سوسیالیست چپی! از اینجا روایت رمان وارد فضای انقلابی اسلامی در سال 1357 در ارومیه و تبریز می‌شود.

فصل یازدهم جریان سیالی است که دکتر مسعود بصیر را با بطن رمان تا فرجام جلد دوم، درگیر می‌کند. سرگیجه از روایت رمان به راوی رمان منتقل می‌شود. او درگیر انات سیاه و سرخ ارومیه است که دارد ارومیه می‌شود.

چهره شطرنجی افغان‌ها در صفحه تلویزیون تا بی‌‌قواره شدن و بی‌‌هویت شدن اطراف دکتر بصیر، هذیان، تنش روحی و ذهنی دکتر بصیر، ارومیه را استفراغ می‌‌‌کند، استفراغ زبانی، استفراغ ذهنی و روحی. ما و مخاطب تشخص می‌دهیم روح و ذهن زخمیِ راوی عفونت کرده، مثل زخم‌های خاطر پر از آلزایمر استاد هدایت… زن افغان در سارا چرتچی استحاله شده تا هدایت در خیابان‌های کابل فریاد بزند: «وای زخم‌هایم، داد از این زخم‌‌ها؟!…»

اینجا اوج روایت رمان است. راوی با روایت یکی می‌شود، فاصله بین راوی و روایت می‌‌شکند….

فصل یازدهم و خبر بارداری آذر که تا اینجا از تک و تای رفتن به تهران غربت‌‌نشین افتاده و در روایت زخم‌های ارومیه همراه مسعود بصیر شده است، آب است بر آتش اما… آتشِ زیر خاکستر هنوز زنده است….

بیدهای کنار دهوار

جلد سوم«بیدهای کنار دهوار»، حالا صدای حسین است که از دست‌‌نوشته‌‌های هدایت بلند شده است. روایت حسین پسر کوچک‌‌‌تر صابر، پسر و برادر مبارز فدایی مذهبی. او از اعضاء نیروهای انقلابی ملاحسنی امام جمعه سابق ارومیه است.

روایت حسین از آزادی برادرش محمد از زندان آغاز می‌شود. سپس دی‌ماهِ ارومیه و بهمن 1357.

فضای اجتماعی و سیاسی رضائیه که حالا به تمامی ارومیه شده، درگیری لفظی و میدانی گروه‍‌های مختلف سیاسی در نقاط مختلف شهر که در قرق هر کدام است، دست‌‌‌مایه اصلی گام‌‌های اولیه روایت است.

بیماری محمد یادگار تن و روان او از زندان ساواک، زندگی خانوادگی، جدال و گفتمان دو برادر، مأموریت صابر در میدان دلالی سلاح از طریق حسین و در پیوند با پایگاه بسیج و به هدایت استاد هدایتِ محتشم که فرمانده باشد، جدال و گفتمان دو برادر از سمت چپ تا سمت راست…. شروع غائله خونین کردستان، درگیر شدن ارومیه و جنوب استان آذربایجان غربی در این غائله که هنوز زخم‌هایش سرباز است و گاه خون پس می‌‌‌دهد، خون عفونی!. شروع جنگ هشت‌‌‌‌ساله ، بمباران‌های هوایی ارومیه، فضای دهشت‌بار شبانه‌روزی متن شهر، پناه بردن به باغات و روستاهای اطراف و… ناپدید شدن محمد، غضب جیران و حسین که آواره شمال و جنوب استان آذربایجان غربی و سیر او در زمستان سختِ بهشت جنوب استان، در سردشت و درگیر شدن او از نزدیک با کردلوق و غائله کردستان می‌شود.

خبر محمد از آذربایجانِ اتحاد جمهوری‌های شورایی می‌آید. شوروی جمع اصطلاح شورایی است. محمد از آراز رد شده بود؛ همچون دگر خیال‌اندیشان خام‌‌‌‌پرست…. او چون بعضی از پختگان یا سوختگان بعدی از کشور شوراها به اروپای غربی تبعید خودخواسته خود را ادامه داده است. فرجام این جلد که فرجام روایت رمان نیز باشد، با پایان جنگ 8 ساله و ماجرای پذیرش قطعنامه و عملیات مرصاد همراه است.

راوی:

شبکه و سازمانی از راویان، روایت سه‌‌جلدی رمان را می‌سازند. راوی اول شخص، منِ رمان، حول محور یک تحقیق با زمینه شخصی و بومی، تبدیل به زبان ارومیه و آذربایجان می‌شود، گویی ارومیه دارد زخم‌هایش را لالایی می‌کند در گوش مخاطب و ما.

در نقدی پیرامون ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی، اشاره کرده بودم به بیداری و روشنایی. قصه و نقل، داستان و حکایت در وجه سنتی خود، برای خواباندن، کاربرد لالایی پیدا کرده بود؛ اما در وجه امروزی آن، داستان و رمان کارکردی عمیق برای بیداری و روشنایی دارد.

اینکه اسطوره نیای رمان امروز است؛ با این تفاوت روشن‌تر می‌شود. اسطوره صاحب دیالکتیک و گفتمان نیست، چون تک‌‌‌‌‌‌‌‌سویه است. اما رمان چون دو سویه عمل می‌کند، پس دیالکتیک و گفتمان دارد: دیالکتیک بیداری.

زخم تاک، با دیالکتیک زخم، مخاطب و ما را به سمت بیداری می‌برد. زخم و درد در سلسله اعصاب روان ناخودآگاه ما، موجب زنده شدن خودآگاه ما می‌‌‌‌‌‌شود و این خودآگاه واکنش نشان می‌دهد…

منِ رمان متکثر عمل می‌‌کند، هم در سطح زبان که گفتن است و هم نوشتن. از روایت گوش به روایت چشم، از گفتن به خواندن درقالب نوشتن.

دست‌نوشته‌‌‌های هدایت، راوی سوم شخص را در قالب نوشتاری در متن رمان، به پیش می‌کشد. راوی سوم شخص در طول دست‌نوشته‌‌ها، از اشخاص و رویدادها گذر می‌کند از عالیشاه تا ارومیه. در ارومیه با روایت شفاهی قدرت قهوه‌‌چی به گذشته عقب‌‌‌‌گرد می‌کند به پیش از صابر به جنگ اول بین‌الملل، به حد فاصل سال‌‌های 1296 تا 1304. روایت صادق یوردشاه زوایه دید مکملِ قدرت قهوه‌‌چی در دل راوی سوم شخص است. زوایه دید مکمل بر بستر خاطرات مکتوب صادق یوردشاه حرکت می‌کند. سپس با گردش به جلو در قالب ادامه دست‌‌‌‌نوشته‌‌‌ها به سمت دهه20 خورشیدی، حدفاصل سال‌های 1323 تا 1326، راوی سوم‌‌‌شخص، بر سطح صابر حرکت می‌کند که بازتاب اشغال ایران و آذربایجان در جنگ دوم بین‌‌‌الملل و ارومیه در متن واقع فرقه دمکرات آذربایجان است.

راوی سوم‌شخص در میانه عبور به فضا انقلاب1357، چهره گفت‌وشنود و مصاحبه به‌خود می‌گیرد و پیوند بین هدایت محتشم و صابر را روشن می‌کند. تا اینجا  باز راوی هر آنچه صابر برای هدایت در قالب مصاحبه بازگو کرده است، روایت می‌کند.

راوی سوم شخص با عبور به فضای انقلاب به راوی اول‌شخص حسین می‌رسد. به تمامی راوی اول شخص که حسین باشد، روایت را پیش می‌برد. این بار هم صورت نوشتاری زبان وجه غالب دارد. حسین نوشته و مکتوب کرده است…

روایت رمان با راوی اول‌شخص و سوم‌شخصی همه وجوه زبانی ا به شکل تکنیک در متن خود تجربه می‌کند. مصاحبه، دست‌‌نوشته، نقل و روایت شفاهی، خاطرات و یادداشت.

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه کار به نام من دیوانه زدند….

همه چیز امانت است. ارومیه امانت گذشتگان است با خون و زخمش. دست‌نوشته‌‌‌های هدایت تو در تو امانت هستند. از قدرت و صادق به صابر و باز از صابر به هدایت و از هدایت به دکتر بصیر….. و از دکتر بصیر که همان سایه دکتر ضیایی باشد به چه کسی….؟؟؟؟؟؟

دنیای درونی رمان

عنوان:

زخم تاک: تاک نشان از استغنا دارد. تاک یا انگوریا رز و…. با قامتی خاک‌‌سار، روی در خاک دارد با میوه‌ای درخشان از سفید و سیاه یا همان سبز و قرمز.  از زخم این تاک، شراب حاصل می‌شود که وجه ظاهری آن خون باشد. هسته، میوه، برگ و حتی ساقه آن کاربرد دارد. کاربردی دیرین. آب میوه آن از شیره یا دوشابش تا سرکه و شراب و میوه آن از کشمش تا سبزه و مویز. حتی آبِ غوره آن‌هم  که نرسیده و خام است… ساقه‌های آن همیشه پر آب است. ایستاده آن استقامت است و نشسته آن صبر است و تواضع. تاک، نشان از اسطوره و عرفان دارد. باغ شهر ارومیه، وطن اولین اوست. وطن تاک و تاکستان‌های تاریخ‌دیده و تاریخ‌خورده… پس تاک نشانه است. نشانه ارومیه، اصلاً خود ارومیه…. مگر آن سال ارومی حالواسی با شیره یا دوشاب تاک و انگور طعم خون نمی‌داد…( جمله پایانی جلد اول رمان….)

جلد اول: تلخو، دشتی کویری از شرق روستا علیشاه تا ساحل دریاچه ارومیه از سمت ساحل شرقی دریاچه. آن را تلخو یا تلخ‌آب گفته‌اند. (پاورقی ص 101). مناسبت تام دارد با ارگانسیم رمان. آب خوش و شیرین از گلوی آذربایجان و ارومیه پایین نرفته انگار در صد سال گذشتهِ روایت رمان. وجه پارادوکس آن قینر است که آب حیات مردم علیشاه است. چشمه مقدس روستا. تلخو، خشک  است و کویری، قینر، ناب است و شفا. مثل مادری که شیر می‌دهد فرزندان را…

جلد دوم: سبز و آبی اما قرمز؛ بازی رنگ‌هاست. شاید بازی پرچم‌ها… سرخ رنگ زخم است و خون، و هم رنگ ایدئولوژی کشور شوراها و بر پرچم نیز هم. تداعی رنگ پرچم جمهوری آذربایجان شاید.

جلد سوم: بیدهای کنار دهوار، حاشیه شهر، میدان فروش اسلحه، کیوسک دیده‌بانی پدر، مرکز خاطرات و موطن خاطرات حسین، راوی این جلد.

فصل‌‌بندی:

 روایت رمان با رویکرد عددی و عنوانی طبقه‌بندی شده است. راوی اول‌شخص با فصل‌بندی عددی مشخص شده است، راوی سوم‌شخص به‌عنوان راوی لایه دوم و خرده راویان درون آن با نام اشخاص و محل‌ها (اماکن) و یا وضعیت و شرایط، مشخص شده‌اند.

این ترتیب برای شکستن روایت و زمان رمان در قالب تقطیع کردن راوی، برای سیر در تاریخ، در گذشته دور و نزدیک و در زمان حال، حالی که در حکم آینده آن گذشته و گذشته‌هاست و برای هم‌پوشانی با تکنیک و ابزارهای روایی انجام شده است.

سیر درتاریخ معاصر شهر ارومیه و طراحی ذهنیِ نشانه‌های شهر و روشن کردن حدود تاریخی شهر، گردش میدانی راوی هم در روایت رمان در میان دست‌نوشته‌ها و هم در متن شهر، برای ترسیم آنچه در ظاهر و باطن شهر باقی مانده و انعکاس آن در زیست امروزی مردمان و اهالی آن.

یک سو باطن شهر (روح شهر) است که در میانه خرده‌روایت‌های داخلی رمان در میان دست‌نوشته‌ها سرگردان است و از دیگر سو ظاهر شهر (جسم شهر) است که پر از زخم و پر از تحریف سرپاست. مسعود بصیر برای رسیدن به این کالبد، از رهگذر تحقیق عینی و ذهنی بر اساس طرح مطالعاتی دوست دوران کودکی و اصالتاً ارموی، کامران افشاری، عبور می‌کند و رمان کاربست اصلی خود را می‌یابد.

تاریخ‌مداری:

ازجهت روایت‌شناسی داستانی، شکل رمان در تعریف، از قاعده رمان تاریخی تبعیت می‌کند:

«رمان تاریخی، رمانی است که به نوسازی شخصیت، سلسله حوادث، نهضت، روح و یا حال و هوای یکی از اعصار گذشته می‌پردازد و برای خلق دوباره آنها، دست به تحقیق جدی و وسیع در وقایع و حقایق دوران گذشته می‌زند. باید دانست که رمان تاریخی از اشخاصی غیرتاریخی، یعنی داستانی، نیز استفاده می‌کند. در واقع رمان تاریخی، اغلب رمان طویلی است که حوادث و تحولات تاریخی را به‌نحوی که در دید و زندگی شخصیت‌های تاریخی منعکس می‌شود، به تصویر می‌کشد. البته این حوادث و تحولات همواره رنگی از تخیل نویسنده را نیز به‌خود می‌گیرد.»

(رمان چیست، تألیف و ترجمه محسن سلیمانی، نشرنی)

رمان زخم تاک، به‌روشنی روایتی است از وقایع سه برهه عمده تاریخ معاصر ارومیه و آذربایجان یعنی جنگ اول بین‌الملل و جیلولوق، جنگ دوم بین‌الملل و فرقه دمکرات آذربایجان و در نهایت انقلاب اسلامی و جنگ تحملی هشت‌ساله.

شخصیت‌های تخیلی مسعود بصیر و همسرش آذر و تیپ سایۀ کامران افشاری و حتی هدایت محتشم که پوسته تخیلی روایت معاصر رمان را می‌سازند، به‌همراه صابر (شخصیت تخیلی برگرفته از واقعیت) و خانواده او، از دیگر سو شخصیت‌های واقعی ِسارا تا یالقیز و…. تا قدرت قهوه‌چی و صادق یوردشاه، دکتر یونان و …. تا اعضاء فرقه دمکرات در ارومیه و….

حتی شاید بتوان این رمان را بین این سه نوع رمان رفتار و رسوم اجتماعی، رمان محلی یا اقلیمی و رمان شخصیت دانست. درباره مشخصات اصلی این دو نوع رمان در کتاب «رمان چیست» چنین آمده است:

رمان رفتار و رسوم اجتماعی: از یک منظر شاید بتوان گفت هم رمان­ها کم‌وبیش رمان رفتار و رسوم اجتماعی هستند. زیرا رمان، در مجموع شخصیتی را تصویر می­کند که متعلق به طبقه یا گروه مشخصی از اجتماع و تابع آداب و رسوم و رفتار جامعۀ خاصی است. ولی رمان رفتار و رسوم اجتماعی به‌طور اخص، رمانی است که رفتار و رسوم «اجتماعی بسته» را تشریح می­کند و عواملی همچون آداب و رسوم اجتماعی، رفتار، قراردادها، سنت­ها و عادات طبقه­­ای مشخص از آن اجتماع را ( در زمان و مکانی خاص) اساس و پایۀ خود قرار می­دهد. در این نوع از رمان «رفتار و رسوم اجتماعی» واقعی، عادات، رفتارها، و قراردادهای گروهی خاص تعریف می­شود و (معمولاً) به‌طور مفصل و با دقت بسیار زیاد، شرح داده می­شود. همچنین نشان داده می­شود که این سنت­ها و قراردادها چگونه قدرتمندانه بر زندگی اشخاص حکمفرمااست. رمان رفتار و رسوم اجتماعی اغلب و نه همیشه هجایی و طنزآمیز است و نویسندگانش نیز در پرداخت داستان از سبک واقع‌گرایانه پیروی می­کنند.

رمان محلی:  رمانی است که توجه خاصی به ناحیۀ معین دارد و سعی می­کند که با دقت عادات، طرز صحبت، رفتار و رسوم اجتماعی، تاریخ، فرهنگ و معتقدات مردم را از طریق داستان نشان دهد. به‌عبارت‌دیگر نویسندۀ رمان محلی سعی می‌کند که فکر و ذکر خود را معطوف به ناحیۀ خاص کند و اشخاصی را که در آن ناحیه زندگی می­کنند اساس و پایۀ کار خود قرار دهد، و نشان دهد که آن ناحیه به‌خصوص چگونه بر زندگی اشخاص تأثیر می­گذارد. البته منطقه مورد استفاده رمان محلی، ممکن است ترکیبی از روستا و شهرستان یا یکی از این دو باشد.

رمان شخصیت رمانی است که عمدتاً با ارائه عمیق شخصیت­ها و تحول آنها سروکار دارد و یا در پی دست یافتن به وحدت در طرح داستان و ساختمان اثر است. بنابراین چنان که پیداست، رمان شخصیت توجه چندانی به ارائه حوادث مهیج (مثل رمان حادثه) ندارد.

از جهت روایت استنادی و تحقیقی نیز محتوای رمان مملو از استنادهای تاریخی اعم از اخبار، اعلامیه، بیانیه، روزنامه، نقل‌‌‌قول­های مستقیم تاریخی و…. یادداشت و خاطرات و …. است.

شخصیت‌شناسی:

شخصیت‌های اصلی رمان دارای ویژگی‌های دو صورت اصلی شخصیت‌شناسی رمان و جهان رمان هستند.

شخصیت پروبلماتیک: شخصیت دارای معضل و مشکل که ظاهری و بیرونی عمل می‌کند و کشمکش اصلی داستان و قصه با او و بر روی اوست: صابر و حسین

شخصیت دیالکتیک: شخصیتی که درونی و باطنی عمل کرده و بیشتر درگیر جهان درونی خود است: دکتر مسعود بصیر و هدایت محتشم.

اقیم و جغرافیا:

اقلیم و جغرافیا در روایت رمان زخم تاک در دو بعد در هم تنیده قابل رصد است.

1- جغرافیای اجتماعی و شهری: زخم تاک زبان این جغرافیا است، شهر ارومیه از استقرار و اجزاء شهری خودش حرف می‌زند. برای حضور در اعماق حوادث تاریخی بعد از گذر از زمان، محل و مکان وقوع حوداث بیشترین نقش را دارد. من خواننده دقیقاً باید در دوشابچی خانای رمان حاضر باشم، به شکل منفرد از دوشابچی خانای رمان وارد دوشابچی خانای امروز شوم. باید در میان چوکور باغچاسی رمان که امروز شده اداره برق در خیابان باکری حاضر باشم، تا وقتی از پیاده روی اداره برق در خیابان باکری  رد می‌شوم، از چوکور باغچا به اداره برق برسم. ترسیم شهریتِ شهر ارومیه لایه دوم این رمان است و دقیقاً بر مبنای منطق موضوع تحقیق و طرح اصلی رمان یعنی بررسی نسبت میان سبک‌ها و شیوه‌های شهرسازی با پیشینه تاریخی و جغرافیایی شهر ارومیه، عمل می‌کند. وقتی اجزاء این طرح را بشکافیم خطوط روایت شهری و اجتماعی رمان مشخص خواهد شد.

بازار، دوشایچی خانا، قهوه خانا، ابنیه‌های جدید و قدیم شهر، میدان ایالت، اداره غله، پادگان ارتش و لشگر و…. از یک سو، زیست اجتماعی با ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و… که لایه‌‌های مختلف طبقاتی شهری را هم بیرون می‌کشد و زیر ذره‌بین می‌برد. عمده‌ترین نمونه، زیست طبقه کارگر و کشاورز است که از عالیشاه هم آغاز می‌شود و در ارومیه مکمل گفتمان اصلی روایت رمان از جهت فضای تاریخی سیاسی می‌شود. صابر کشاورزِ کارگر است. در ارومیه هم در مهمان‌خانا و قهوه‌خانا او را در عمق این طبقه می‌بینیم؛ حتی پایین‌‌تر از همه، چون او غریب هم است.

حضور در خطوط روایت شهری و اجتماعی رمان با این توصیف در لحظه خوف و خطر در صفحه 50 جلد دوم روشن‌‌گر این موضوع است که خواننده باید بداند در رگ‌های شهرمان، مادرمان ارومیه، در حال تردد هستیم: «نگرانی در رگ شهر رسوخ عمیق‌تری می‌یافت.»

رگ و ریشه و پی در همه معناها دغدغه اصلی این رمان در روایت اجتماعی و شهری آن است که به همه رمان تسری می‌یابد.

در زبان‌شناسی این رمان، همه آثارشهری به موجودیت امروزی یا نام تاریخی، نشانه هستند. نشانه‌هایی که زبان اصلی روایت رمان را می‌سازند. جنس این زبان از رگ است. زبان رمان هشدار می‌دهد، حال مادر خوب نیست، دیگر رگی برای تزریق سرم و آنژکسیون در دستانش پیدا نمی‌شود. راوی من، مؤلف من به زور رگی پیدا کرده است….

2- جغرافیای طبیعی و اقلیمی: از عالیشاه و تلخو تا دریاچه ارومیه و نیز از باغ شهر رضائیه تا ارومیه معاصر از پیچ و خم باغات داخل شهر و روستاها و اطراف و اکناف آن گذر کردن؛ رویه دیگر روایت رمان رگ تارک است. به‌وضوح ارتباط وضعیت محیط‌زیست انسانی بر پیکره شخصیت فردی و جمعی انسان در این رمان قابل رؤیت است. نقش عمده وضعیت طبیعی شهر ارومیه در وقوع اتفاقات و هم رصد امروزی این اتفاقات و رویدادها را عمق می‌بخشد.

همیشه می‌‌اندیشیدم که وقتی برای تفریح و به اصطلاح پیک‌نیک به دره قاسملو می‌روم، چگونه وقتی لقمه غذا را در دهانم می‌‌گذارم، به عمق یک لحظه، به حضورم در محلی که نامش و محیطش یدک‌کش تاریخ معاصر و حوادث آن است نمی‌اندیشم؟! همینجا که نشسته‌ام، سالیان قبل چه کسی قدم گذاشته، کمین کرده، نشانه رفته و….

در رمان زخم تاک برای نمونه ارتفاعات الله اکبر، روستای گوی تپه، روستای بالانج، روستای قره آغاج و جاده اشنویه و….  نمودهای عینی خطوط و روایت جغرافیایی طبیعی و اقلیمی این رمان است. وقتی برای خرید به بازار تاناکورا و مسیر جاده اشنویه گام می‌‌گذاریم طبیعی است که چون نمی‌دانم کجا هستیم و این کجا، چه‌ها از سر گذارنده، تفاوتی به حالمان ندارد؛ اما وقتی زخم تاک را خواندیم و به تحقیق و تحقق، معرفت پیدا کردیم، مسئولیت پیدا می‌کنیم.خواندن مسئولیت می‌آورد، چون مرا به یاد خودم می‌آورد، من جمعی و فردی مرا. این سومین لایه روایی زخم تاک است.

تکنیک:

تکنیک‌های درهم‌‌‌تنیده و متنوع روایت زخم تاک، منظومه‌‌ای از زوایای دید است. شکستن مرزهای عینیت و واقعیت، زمان حال و گذشته محل تلاقی همه عواطف این رمان با خشونت حوادث و افراد مختلف دخیل در این حوادث هستند.

چند صدایی، جریان سیال ذهن، روایت متکثر و روایت در روایت، راوی در راوی و استفاده از اشکال مختلف زبانی در دیدار و گفتار و شنیدار در قامت نوشتار روایت افقی این رمان است.

وقتی چرخش هدایت بر ذهن مسعود بصیر در فصل پایانی جلد دوم رخ می‌‌دهد، جریان سیال ذهن در لباس یک کابوس بر تن دکتر مسعود بصیر خودنمایی می‌کند. مسعود بصیر می‌‌شود یک ذهن، می‌شود ذهن آذربایجان، ذهن ایران، ذهن خاورمیانه با همه دردها، زخم‌ها، خیانت‌ها و جنگ‌ها و عشق‌ها و مادرانه‌ها و دلاورانه‌ها… می‌شود ذهن تاریخ….

در صفحه 45 و 46 جلد سوم در فصل روز نایب، حسین در کنار دهوار در امتداد روایت نایب اوغلو از پدرش در پادگان سلماس از تیرباران نظامیان معترض به حق و حقوق به دست هم قطارانشان در تابستان سال 1305، تک‌گویی عمیقی دارد که ماجرای پدر نایب اوغلو را به شکل دیگر با ذهنیت خودش تجربه می‌‌کند. حسین روایت خودش از این ماجرا را می‌بیند، نه روایت نایب اوغلو را. زمان کی است، اوایل انقلاب در سال1357. این تک‌گویی بر بستر حوادث انقلاب در بطن روایت حسین از این حوداث و ورودی دهه 60 روایت می‌شود. بی‌طرف ارتش در 21 بهمن 1357 و اتفاقات بعدی که تبعات این بی‌طرفی است تا پایان جنگ در سال1367  که ادامه دارد.

آشنازدایی‌ها، تداعی‌ها، توصفیات چند لایه، کنایه‌ها همه در جهت غنای ظاهری و باطنی متن روایت عمل می‌کنند.

مهم‌ترین بخش در تکنیک‌پردازی روایت این رمان، روایت خطی آن است که در جریانی غیرخطی آغاز و پیش می‌رود. روایت خطی به روایت غیرخطی تبدیل نمی‌شود؛ بلکه این دو روایت درهم و باهم پیش می‌‌روند.

استفاده از نامه نیز یکی دیگر از شگردهای مؤثر در روایت این رمان است. نامه‌های محمد به خانواده در جلد سوم.

شگرد زندگی نامه‌نویسی نیز در روایت اشخاص رابط در روایت اصلی رمان نیز از تکنیک‌های مؤثر در روایت این رمان است. زندگی‌نامه قدرت، زندگی‌نامه صادق و… در قالب زندگی‌نامه صابر که کل رمان است.

داستان در داستان و داستان کوتاه در رمان نیز از تکنیک‌‌‌های اصلی روایت رمان است. داستان‌های کوتاه قینر، قهر قینر و ….در قالب روایت جلد اول رمان که به شکل دست‌نوشته در متن روایت آورده می‌شوند.

شعر و موسیقی در رمان:

موسیقی و ادبیات آشیقی در محیط عمومی و اجتماعی شهر ارومیه در قهوه‌خانا و پخش از رادیو، روح تاریخیت روایت رمان است. آخر موسیقی و ادبیات آشیقی، نیای اصلی رمان زخم تاک است. آشیق با ساز، حکمت سینه خود را که یادمان دیرین و حکمت دیرین گذشتگان است، بازگو می‌کند و ما را به نور عشق، نور ایمان و نور قدرت و نور حقیقت رهنمون می‌کند تا به‌یاد آوریم یا بیاموزیم. مجموعه زندگی انسان ترک در ایمان و دلاوری قابل جمع است. این دو کلیدواژه در تمام پیکره وجودی رمان به صدا در آمده‌اند. در صابر، محمد، حسین، هدایت و…. حتی جیران.

دکتر مسعود بصیر به جای ساز، قلم را به سینه کشیده آن هم سینه کاغذ و ما گویی صدای نی مولانا را از این قلم به صدا در آمده می‌شنویم:

بشنو از نی چون حکایت می‌کند

از جدایی‌ها شکایت می‌کند

شرحه‌شرحه سینه خواهم از فراق

تا بگویم شرح و درد اشتیاق

و….

آخ  به یاد آوردن چه سخت است، تنت زخم برداشته نمی‌دانستی، به یادت می‌آورند و تو می‌بینی که شرحه‌شرحه شده‌ای و از تنت عفونت بیرون می‌‌‌زند و همه را هم آلوده می‌کند. باید به‌‌یاد بیاوری تا دریابی منشأ این زخم‌های عفونت کرده کجاست که درمان کنی که درمان بشود، تا آلوده نکنی….

آشیق زخم بزن، نشتر بزن، تا حافظه من حجامت شود تا خون لخته‌‌‌‌شده، خون عفونی را پس بدهد، خون تازه در رگان من بجنبد که من رگ شهرم، رگ تاکم، من ارومیه‌ام ….

همه ارکان شعر، موسیقی، ترانه‌های فولکلوریک، آداب و رسوم، ادبیات شفاهی و… در روایت این رمان سیلان دارند تا مخاطب را پالایش کنند که به‌‌یاد بیاورد و مسئولیت به یاد آوردن را به دوش بکشد.

 استناد در رمان:

استنادات تاریخی در روایت این رمان شکل مکمل دارند. روزنامه‌ها و جراید، اسناد و اعلامیه‌‌‌های باقی‌مانده، تاریخ شفاهی و محفوظات ذهنی باقی‌مانده، منابع مختلف تألیفی، یادداشت‌ها، خاطرات و دست‌نوشته‌ها.

اساسا بدنه اصلی روایت رمان با دسته نوشته‌ها، یادداشت‌های روزانه و خاطرات در کنار گزارشات، بریده جراید و مطبوعات وقت و نیز استفاده مستقیم و غیرمستقیم از تألیفات مکتوب و تاریخ شفاهی ساخته شده و پیش می‌رود.

جلد دوم و سوم رمان از این جهت سنگین‌ترین بخش هستند. جلد سوم مهم‌ترین بخش است.

اشاره به نام فعالین فرقه دمکرات در آذربایجان و ارومیه و سرنوشت آنان، نام فعالین چپ دهه 40 و 50 از صمد بهرنگی تا مرضیه اسکویی و مهم‌تر اشاره مستقیم به منطقه صفر مرزی ایران و عراق و وضعیت جنگ و درگیری در جنوب آذربایجان غربی تا ارومیه و اردوگاه نظامی احزاب اکراد و نیروهای چپ.

 فرامتن نیز در همین چهارچوب در روایت این رمان قابل بررسی است. رئالیسم تاریخی پس و پشت این روایت لزوم استفاده و عبور به فرامتن را یکی از وجوه اصلی ساختار روایت این رمان می‌کند.

مشخصات اصلی رمان:

گفتمان تاریخی رمان با گذشته در روایت زمان حال.

عناصر کلیدی زنانه، روح فرهنگ مادری و مادرسالاری که رکن اصلی فرهنگ ترک و آذربایجان است که در شخصیت جیران متبلور است.

آلزایمر تاریخی و فرهنگی که رمان در معکوس‌سازی خود با روایت تو در تو در حال مقابله آن است.

روایت سه برهه مهم تاریخی و سرنوشت‌ساز منطقه آذربایجان غربی و نیز آذربایجان شرقی در قالب سه نسل از پدر تا پسران. سه نسل انقلابی.

صابر پدر، انقلابی سوسیال دمکرات ملی‌گرا قومی فرقه دمکرات

محمد پسر بزرگ، انقلابی سوسیال لنینیست خلقی،  فدائیان خلق

حسین پسر کوچک، انقلابی مذهبی، فدائیان اسلام

دریاچه ارومیه در گذر زمان.

حضور ارومیه و آذربایجان غربی در متن جنگ 8ساله.

و نکته قابل ملاحظه پیرامون تطبیق تاریخی برخی خرده‌‌روایت‌ها از تاریخ رسمی تا تاریخ شفاهی است که در این رمان اصالت تاریخ شفاهی مورد استناد و استفاده واقع شده است. برای مثال تقویم و زمان برخی حوادث یا کیفیت تاریخی این حوادث.

و نهایت اینکه رمان زخم تاک، روایت زخمی است کهنسال. زخمی که در لحظه‌لحظه زندگی و حیات ما در ارومیه و آذربایجان در حال خونریزی است. حتی لقمه‌ای که می‌خوریم….

 

لینک دریافت شماره پنجم و ششم/ بهار و تابستان ۱۴۰۳:
https://mahgereftegi.com/wp-content/uploads/2024/08/mahgereftegi-5-6-1.pdf

#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#شماره_پنجم_و_ششم
#بهار_و_تابستان_۱۴۰۳