فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال دوم/ شمارۀ پنجم و ششم/بهار و تابستان ۱۴۰۳
مطالعات سینما
نقد و بررسی فیلم شکارچیان ذهن ۲۰۰۴
زمان در جدال با مرگ و شکارچی به دنبال طعمهها
نگارنده: آیدا محمدیزاده
*نقد و بررسی فیلم حاوی افشاسازی بخشهایی از داستان فیلم است.
ناشناخته [1]، به قلم وین کرمر[2] نویسنده و فیلمساز اهل آفریقا جنوبی که بعدها، پس از فروش فیلمنامه آن به شکارچیان ذهن تغییر نام داد، در سال ۲۰۰۲ به کارگردانی رنی هارلین[3] به مدت یکصد و شش دقیقه ساخته شد. تمام فیلم در شهر آمستردام در کشور هلند فیلمبرداری شد که به مدت نه ماه بهطول انجامید و سپس با دو سال تأخیر به اکران عموم، گذاشته شد.
مأموران رفتارشناسی، گروهی از افسران اف بی آی هستند که وظیفه آنان تحلیل و بررسی و تخمین و حدس حرکت بعدی قاتلان زنجیرهای با استفاده از علم روانشناسی و تئوریهای جنایت است. در آخرین امتحان تا فارغالتحصیلی گروه هفت نفره از دانشجویان آکادمی اف بی آی، به آنها مأموریت داده میشود تا برای حل یک پرونده به جزیرهای به نام اوریگامی در کارولینا شمالی بروند.
جیک هریس، تعلیمدهنده اف بی آی «با بازی وال کلیمر»، به همراه هفت تن از دانشجویان و فرد اعزامی از دادگستری به نام گِیب جنسون «با بازی ال ال کول جی» که برای نظارت این آموزش و امتحان پایانی همراه آنان عازم کارولینا شمالی میشوند. از آموزههای هریس، پیش از سفر به کارولینا نکاتی است که پیش از این توسط این دانشجویان نادیده گرفته شد و سبب طولانی شدن مدت ختم و حل یک پرونده شده است، هریس میگوید که قربانیها عموماً به طریقی آشنای قاتل هستند و یک پرونده قتل باید ظرف ۴۸ ساعت حل شود؛ چراکه هر قتل یک قاتل زنجیرهای به قتل نخست رجوع خواهد کرد طبق الگوی جستوجوی یک شخص در شهر بوفالوها که در سال ۱۹۸۲ مطرح شد و در نتیجه زمان به نفع مأموران است، چرا که کشندهترین سلاح انسان، ذهن است ولیکن این نکته را که همیشه امکان نجات از مرگ وجود نخواهد داشت نیز بهخاطر بسپارید.
هریس پس از رسیدن به شهرک آزمایشی اعلام کرد که بهجز آنان شخص دیگری بنام عروسک گردان نیز حضور دارد، که دو جنایت همراه دو مقتول از جزئیات پرونده او است که تا فردا ساعت ۸ صبح فرصت دارند به هویت و زمان و مکان و اهداف او پی برده و از قتل سوم جلوگیری کنند. در ساعت ۸ صبح روز بعد سارا در حال مسواک زدن با گربهای مرده مواجه میشود، که یک ساعت به ساعت ۱۰ صبح در دهان او و یک نشان پلیس که به قفسه سينهاش آویخته شده است. هر هشت نفر گمان میکنند که این بخشی از آزمون است، قریب به ساعت ۱۰ گروه به رهبری جی دی رستن «با بازی کریستین اسلتر»، به محل جنایت رسیدند، جنایت در یک عروسکفروشی، عروسک آزمایشی به صورت افقی و به حالت عروسک خیمهشببازی آويخته شده بود، که ناگهان ساعتی که در یک رادیو اسباببازی بود توجه جی دی را جلب کرد، جی دی پس از فشردن دکمه پخش سبب شروع دومینویی شد که در نتیجۀ آن با انفجار کپسولی که به اشتباه با برچسب گاز هلیوم در آن قرار داشت، به دلیل انجماد از نیتروژن مایع به قتل رسید. همه بر اثر شوک وارده و عدم تطابق و ادراک آن چه در این میان رخ داد، به قرارگاه بازگشتند. یک آزمون ساده رفتارشناسی با فاصله ۵۰ مایلی از ساحل، به یک پرونده واقعی مبدل شد. شش دانشجو همراه با گیب به یک ساعت جدید، که به ساعت ۱۲ ظهر تنظیم شده بود پيدا نمودند، امّا شک و ابهام اتحاد میان اذهان دانشجویان اف بی آی را به چالش کشید و سپس از حل جنایت دوم باز ماندند. ۵ ساعت و ۹ دقیقه پس از ساعتی که قاتل آن را اعلام نمود، همه به خواب رفتند ولیکن پس از به هوش آمدن ترس آنها را بار دیگر مقابل یکدیگر قرار داد، تا اینکه متوجه قتل دوم شدند.
رافه و علاقه او به قهوههای خوابآورش فقط او را با مرگ در یک سو قرار داد. رافه «با بازی ویل کمپ»، به شکل خوفناک بی آنکه ذرهای خون در رگهایش جاری باشد با یک برش افقی بسیار عمیق سرش از تنش جدا شده بود، در حالی گیب فردی ناشناس در میان آنان تلقی میشد؛ تمام شبهات متوجه او گشت. سارا «با بازی کاترین موریس» برخلاف دیگران توانست آموختههای خود را بهکار گرفته و در پناه علم روانشناسی هدف بعدی عروسگردان را حدس بزند.
تمام شیشههای قرارگاه با خون رافه به ترکيباتی ۹ رقمی متشکّل از اعداد دو، چهار، پنج، هفت، هشت و نه؛ در همین حین انگشت اتهامات، حکم حبس را برای گیب صادر کرده و وینس «با بازی کلیفتن کالینز جی آر» نگهبان او دو ساعت به زمان ساعت شش تنظیم شده بود. بهاینمعنا که اکنون دو نفر دیگر در چنگالهای مرگ به اسارت گرفته خواهند شد. وینس و گیپ در انتظار بهسر میبرند، که سارا و دیگران به حل سرنخهای قتل بعدی میپردازند.
در نهایت سارا متوجه آن میشود که اعداد به معنای مباحث نور در علم فیزیک است و قاتل سعی دارد، نور را بهعنوان آلت قتاله بعدی بهکار ببرد و آن جهت که دیگر نور طبیعی وجود ندارد، سارا برق طبقه را قطع میکند. در همین حین صدای آب توجه وینس را جلب کرده و سبب میشود که از اتاق بیرون برود؛ امّا تلۀ قاتل با وصل کردن جریان برق با آمپر بالا که توسط چراغ در آب جاری شروع شد، و وینس پیش از آنکه به دام مرگ بیفتد توسط گیب نجات یافت.
گروه به طبقه پایین آمدند تا به گیب و وینس کمک کنند؛ امّا بابی «با بازی ایون بیلی» با ۳تیر فلزی که از قلابهای نیروهای دریایی ساخته شدند به قتل رسید. اینکه قاتل کیست که اینهمه دقیق هر قدم آنان را حدس میزند و آنقدر به آنان نزدیک است که تمامی نقشههایش فقط به مرگ ختم میشود، بیشک قاتل رفتارشناس بزرگی است و خوی و خصلت و مهارت و تصمیمگیریها و تحلیل عکسالعمل آنها را بسیار زودتر تخمین زده است و زمان برای او از اهمیت بسیاری برخودار است.
ساعت بعد، به ساعت ۸ تنظیم شده است. هر کس بهدنبال سر نخ ساختمان را زیرورو میکند، جنگ داخلی میان افراد باقیمانده و پیدا شدن سرنخهایی عجیب که هر یک به مرگ ختم میشوند، هر لحظه در پی از هم گسیختن اتحاد گروه است. قاتل حروف لاتین C-T A-R-N-O را روی لباس برخی از افراد نوشته است.
آن نوشته که به جزیرهای اسرارآمیز اشاره دارد که پس از مهاجرت صدها نفر یک نفر از آن جزیره زنده نماند و حتی غیب شدند، فقط نام کِروتوآن از آن حادثه باقی ماند. برنامهای یا هدف پیدا کردن سریع قاتل شکل گرفت که با اتهامات اینکه سارا قاتل است و با توجه به اینکه خواهرش به قتل رسیده نیز انگیزه کافی دارد، قاتل توانست آنها را سرگرم کند و قتل بعدی رخ داد. نیکول «با بازی پاتریشیا ولاسکوئز» نتوانست در برابر وسوسههای سیگاری که آن ترک کرده بود در امان بماند. سپس با استعمال سیگار آغشته به اسید سوخت. وینس معلولیت خود را از لحاظ روانی پشت اسلحههای پر، پنهان کرده و نقص خود را بهسبب آن میپوشاند، که سپس این وابستگی نیز به مرگ او ختم میشود، سلاحی که به سمت دیگری گرفته شد، به صاحبش شلیک کرد، در نتیجه وینس نیز از دست رفت.
حال فقط سه نفر برای نجات خود در تقلا هستند، که ناگهان صدای هریس تمام خلأهای شهرک را پر میکند، هریس میگوید: «هیچیک از آنان فارغالتحصیل نمیشوند و حتی به ساحل نخواهند رسید.»
بهدنبال صدا، گیب و سارا و لوکاس «با بازی جانی لی میلر» به زیرزمین مخفی در مغازه عروسکفروشی که در ابتدای فیلم بود میرسند. هریس مانند عروسک خیمهشببازی آويخته شده و صدایش یک ویدئو ازپیشضبطشده است؛ به این معنی که هریس جزیره را ترک نکرده بود. سارا سه ساعت روی مچ هریس پیدا میکنند امّا آنان قبل از مرگ وینس چهار نفر بودند در نتیجه قاتل یکی از آنان است. سپس هر سه درگیر میشوند، لوکاس به ظاهر تیر خورده و میمیرد، پس از درگیریهای فراوان سار و گیب، لوکاس به گیب حمله کرده و او را به پائین طبقات پرت میکند.
سارا برای اینکه توانست قاتل را در یک قدم جلوتر گیر بیندازد خرسند نقشهاش را برای لوکاس تعریف کرد، که ساعت را پانزده دقیقه به عقب کشیده بود و ساعت را به مادۀ شبتاب آغشته کرده بود که قاتل را به دام بیندازد؛ اما فهمید که قاتل گیب نبوده و با لوکاس که عروسکگردان واقعی است مواجه شد. سارا به بیرون ساختمان دوید تا فرار کند؛ ولیکن از گزند لوکاس در امان نماند. پس از جدالهای فراوان فهمید که لوکاس در خردسالی پس از قتل مادر و پدرش توسط خودش و متوجه نشدن مأمور بازرسی، علاقه او را با از دست دادن افراد بیشتر کرد تا حدی توانست تمامی آزمونهای اف بی آی را با موفقیت پشت بگذارد. اما هریس متوجه کاستیهای بسیار بود؛ به حدی که لوکاس توانست نقشهای به این گستردگی فراهم و هوش و برتری خود را ثابت کند. ولیکن هوش سارا را دستکم گرفته بود و با استفاه از ضعف افراد آن را سرنگون کرد. بر اساس تئوریهای سیگموتد فروید و جنایتها لوکاس از نوعی مکانیسم دفاعی روانی به نام پروجکشن نام که بر اثر رویدادهای روانی، ذهنی و اجتماعی، روانی در او شکل گرفته که پس از آن از مکانیسم انکار واقعیت سبب شد تا او دست به جنایت برده و در پناه آن بتواند امیال و آرزوهایش را با از بین بردن افراد و با بازی با ذهن آن و فریب حیله و تماشای عذاب و رنج آنان تسکین ببخشد.
[1] UnSub= Unknown Subject
[2] Wayne Kramer
[3] Renny Harlin
لینک دریافت شماره پنجم و ششم/ بهار و تابستان ۱۴۰۳:
https://mahgereftegi.com/wp-content/uploads/2024/08/mahgereftegi-5-6-1.pdf
موارد بیشتر
نقد و تحلیل بر شعری از سمیه جلالی (حامد معراجی)
نقد کتاب شعر نسترنهای زخمی اثر خانم محبوبه ابراهیمی (جعفر محمدی واجارگاهی)
نقد و تحلیلی بر شعر دکتر عبداله سلیمانی (دکتر نصرتاله مسعودی)