فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
نشریۀ مطالعاتی- انتقادیِ
سال اول/ شمارۀ سوم و چهارم
بخش شعر
✍شعری از آران طالبی
هر پُک که میزنیاَم
تمام نمیشود اما
هر لحظه را که میبُریاَم
خونپاشِ رگ به ثانیه تَک میزند
خونی شدهام ببین جاری
که ندارد هیچ انتها
این چرخِ مکررِ بدترکیب پردود
که میدهد دایره را به انزوا
تشویشِ دقایقیست
که بادبان میشکند
و تکههای باد به هر سو
دهانِ مکندۀ آب را میبوسد
به امید همآغوشی!
بستر زُوار فراهم است
با هر ضربهای که میزنیام
آنسوی افق را بُر میزنم
به انتها نمیرسد این دادِ بیهوار
کوهی شدهای که نگاهم
انعکاس دریا را
به موجهای آیینه میبخشد
به امید همآغوشی!
این ساعت شنی
چقدر کسل کننده است
از هر دو سر که میدَمیام
فرقی نمیکند مگر
با تیغِ عقربهای
شاید ببُری هر تکه از مرا
با اینکه درهمم اما
میزان به هر نسبتی که هست
این شانههای ناموازیِ بدقواره
چه میکند اینجا زیرِ آوار
بکُشید این استخوانیِ بدفرمِ نابه¬کار
هر قطعه که میکَنیام
همرازِ خاطراتیست
که میدهد زبان را بر دار
و این سطلهایِ زبالۀ پراِدرار
چه میزند که اینچنین میدهد بار
ببَرید این پلاستیکیِ فاسدِ بیکردار
هر مشت که میزنیام
کمبودِ کبودیست
که میکند چشم را بینا
و تو میبینی
که اینجا زمین نیست
بهشت موهومیست
که پادشاه جهنم
بر تخت تاریکیاش ایستاده
فریاد میزند که انسان مُرد
به دَرَک که مُرد
و مُردهها چقدر بههم میآیند
موارد بیشتر
بخش شعر فصلنامه ماه گرفتگی شماره پنجم و ششم (بهار و تابستان 1403)
شعری از شهرام شیدایی
شعری از مریم سیدافقهی