تحلیل نمایشنامه “دست آخر” ساموئل بکت
از منظر ساختاری، در قالب الگوی اکتانسیل گرماس
و با نگاهی کوتاه به اندیشه های دلوز
صحرا کلانتری
پیش به سوی فرسودگی
ساموئل بکت متولد سال 1906 در ایرلند متولد شد، او یکی از نمایشنامه نویسان و نویسندگان ابزوردنویس و مطرح تاریخ ادبیات جهان به شمار می رود، نمایشنامه در انتظار گودو برای او جایزه ی نوبل را به ارمغان آورد، او بیشتر سالهای عمر خود را در کشور فرانسه زیست.
با شروع جنگ جهانی دوم، بکت پاریس را ترک کرد اما به نهضت مقاومت پیوست و فعالیت های سیاسی خود را قوت بخشید و در سال 1945 زمانی که پاریس آزاد شد به آنجا بازگشت و نویسندگی را به طور جدی آغاز نمود.
از آٍثار نمایشنامه ای بکت می توان به “در انتظار گودو”؛ “دست آخر” ، “آخرین نوار کراپ” ، “بازی” ، “من نه” ، “فاجعه” ، “چی کجا” و…. اشاره نمود.
خلاصه نمایشنامه:
هام، کلاو، نگ و نل چهار عضوی هستند که در اتاقی با دو پنجره زندگی می کنند، کلاو خدمتکار هام می باشد،نل و نگ که هر کدام در یک سطل زباله زندگی می کنند، پدر و مادر هام هستند، نمایشنامه در زمینی عریان از زندگی و حیات جریان دارد و گویی تنها این چهار عضو ساکنان زمین هستند.
تحلیل ساختاری نمایشنامه:
نمایشنامه دست آخر در سال 1957 منتشر گردید، این نمایشنامه دارای یک پرده و 763 موقعیت گفتمانی است، هام و کلاو هر کدام با داشتن 330 موقعیت گفتمانی و همچنین 43% کنش دراماتیک در جایگاهی برابر در نمایشنامه قرار دارند و هر دو قهرمان نمایشنامه هستند، نگ با 60 موقعیت گفتمانی و نل با 43 موقعیت گفتمانی به ترتیب 8% و 6% کنش دراماتیک نمایشنامه را بر عهده دارند.
هام و کلاو دو شخصیت مکمل هستند و با توجه به پردازش شخصیت ها، اکتهای صحنه ای و زبانی، هر دو شخصیت با هم یک قهرمان اتیپیک را به نمایش می گذارند، دو شخصیت متضاد که نقطه چین ها و جاهای خالی بدنی، اندامی و رفتاری یکدیگر را پوشش می دهند، گویی هر کدام یک نیمه انسان هستند و در تنیدگی سالها زیستن با یکدیگر یکی شده اند، برابری موقعیت گفتمانی و کنش دراماتیک در شخصیت هام و کلاو در ساختار نمایشنامه با محتوای درونی شخصیت ها هماهنگی دارد.
نگ و نل به ترتیب با 60 و 43 موقعیت گفتمانی، 8% و 6% کنش دراماتیک، فاصله ی بسیار زیادی با هام و کلاو ، قهرمانان اتیپیک نمایشنامه دارند، نگ پدر هام و نل مادر هام هر دو در سطل زباله ای زندگی می کنند و پیر و فرتوت هستند، این فاصله نشان دهنده ی عدم تاثیرگذاری آن دو بر شخصیت هام است، او آن دو را به سطل زباله انداخته زیرا عقیده دارد پدر و مادرش او را به این دنیا پرتاب کرده اند و او نیز آن دو را به سطل زباله پرتاب کرده است، او انتقام به دنیا آمدن و رفتارهای پدر و مادرش در کودکی اش را تلافی می کند، این را می توان از دیالوگ نگ پدر هام استنباط کرد:
نگ:… وقتی یه پسر لاغر کوچیک بودی و وحشت می کردی تو تاریکی، کیو صدا می زدی؟ مادرت؟ نه من. بعد می بردیمت یه جا که صدات نرسه تا بتونیم در آرامش بخوابیم….
هام آزادی پدر و مادرش را محدود کرده است و آنها را در سطل زباله ای زندانی کرده تا هر زمان که خودش خواست صدای آنها را بشنود و یا به آنها غذا بدهد، او به آنها اجازه ی ساختن رویاها و خاطرات جدید نمی دهد و آن دو مدام خاطرات و یادهای تکراری را مرور می کنند و آن یادها چون سوهانی روح آنها را می تراشد.
سرنوشت تراژیک قهرمانان نمایشنامه، هام و کلاو در نیازهای متناقض آنها بروز می یابد، هر دو دارای دو نیاز متناقض هستند، کلاو مدام از رفتن و ترک کردن خانه می گوید اما نمی رود، کلاو در برزخی میان ماندن و رفتن در نوسان است، او تنها فرو می رود، کلاو مهره ی بازی هام است، او قصد دارد بازی را به هم بزند اما نمی تواند و مدام با فرمان های کلاو امور تکراری را انجام می دهد.
هام نیز در میان دو نیاز متناقض محصور است، او می خواهد فرمانروا و بازیگردان و یا بازیکن باقی بماند و از طرفی ذیگر وقتی با صحبت های کلاو در مورد ترک او مواجه می شود، می خواهد خودش بازی را تمام کند، زیرا کلاو تنها مهره ی اصلی او و نیمه ای از اوست، پاهای کلاو، پاهای او، چشم های کلاو چشم های اوست، هام از دو چشم نابیناست و روی ویلچر اسیر است و بدون کلاو قدرت دیدن و حرکت ندارد.
دوگانگی دراماتیک کاراکترهای اصلی با الگوی اکتانسیل گرماس
با توجه به اینکه در این نمایشنامه تم جستجو دیده می شود، می توان از الگوی اکتانسیل گرماس نیز استفاده کرد و دوگانگی دراماتیک قهرمانان را بدست آورد:
در این الگو، گرماس، نظریه پرداز معناشناسی روایت، شش جزء و مولفه لازم را معرفی می کند تا بتوان از طریق آن روند علت و معلول های نمایشنامه را تحلیل کرد، این شش جز شامل فرستنده (نیروی انگیزه بخش برای جستجو)، هدف( علت جستجو)، گیرنده (نفع برنده)، یاور ( کمک کننده ی قهرمان در مسیر جستجو)، فاعل ( قهرمان)، نیروی مخالف (مانع در مسیر جستجو) می باشد.
هام یکی از قهرمانان نمایشنامه است، طبق الگوی اکتانسیل گرماس، فرستنده یا همان نیروی انگیزه بخش برای جستجو، یافتن نشانه ای از حیات است که آن را از طریق کلاو و لنز دوربینی که او هر روز در مقابل دو پنجره، یکی رو به خشکی و دیگری رو به دریا می گیرد، رصد می کند، هدف هام کشف حیاتی مجدد است و رهایی از آن خانه که تنها پناهگاه موجود است، گیرنده و نفع برنده در این الگو هیچکس نیست، یاور او در این جستجو کلاو و فرمان هایی ست که برای جستجو به کلاو می دهد، نیروی مخالف، خودش است که نمی تواند از آن خانه خارج شود در کنار طبیعت و هستی که نه از آسمانش بارانی می بارد و نه بر دریایش موجی جریان دارد، فاعل نیز فرمان های تکراری او به کلاو برای جستجو و همچنین شخص کلاو است.
با بررسی این الگو در مورد هام متوجه می شویم که او در این الگوی کنشگری دارای
سه کنش متضاد است، فاعل، مخالف و یاور، این الگو نشان می دهد، هام کنشگری متضاد دارد و دارای چندگانگی یا دو گانگی دراماتیک است که می توان از دیالوگ های رفت و برگشتی نیز به آن دست یافت، بنابراین اکسیون و عمل نمایشی با اراده قهرمان شروع می شود اما ممکن نمی شود.
قهرمان دیگر کلاو است، در این الگو فرستنده یا انگیزه ی او برای جستجو، رهایی و رفتن و ترک کردن هام است، کلاو در جستجوی زیست جدید مدام از رفتن می گوید، هدف کلاو ترک هام و ترک پناهگاه و یافتن حیات جدید است،گیرنده یا نفع برنده هیچکس نیست چون عملی برای رفتن صورت نمی گیرد، یاور او خاظراتش است، ظلم ها و خاطراتی که از کودکی دارد، ظلم های هام به او، این خاطرات یاوری برای حرکت ذهنی اوست که در دیالوگ ها مدام از رفتن می گوید، فاعل نیز خود اوست و نیروی مخالف، خودش، هام و فرمان های تکراری اوست و همچنین عادتی که او برای فرمانبرداری ابدی کسب کرده است.
با بررسی این الگو نیز کلاو دارای سه کنش متضاد است، یاور، فاعل و مخالف خود اوست، کلاو نیز کنشگری متضاد دارد و دارای دوگانگی دراماتیک است، او نیز مانند هام، آکسیون و عمل نمایشی را با اراده آغاز می کند اما نتیجه ای حاصل نمی گردد.
دستورصحنه ها
در این نمایشنامه دستور صحنه ها و اکت های فیزیکی و زبانی در راستای شخصیت پردازی قهرمانان و محتوای نمایشنامه پیش رفته است. امور تکراری که کلاو در نمایشنامه با اکت های فیزیکی و زبانی سیزیف وار انجام می دهد، آوردن، برداشتن و بالارفتن از نردبان، درخواست از هام برای رفتن از خانه، استفاده از دوربین، رفتن به آشپزخانه، آوردن دارو، آوردن بیسکویت، باز کردن در سطل زباله ها، چرخاندن ویلچر هام از مرکز خانه و… را می توان نام برد که در راستای محتوای نمایشنامه، فرسوده شدن و فرسودگی است، اکت های فیزیکی و زبانی کلاو حرکتی به سوی جلو نیست، بلکه سکون محض در زیر متن حرکت های او نهفته است، هام نیز با اکت های تکراری از نوع سکون مانند: برداشتن دستمال از صورت، درخواست قرص، درخواست بیسکویت از کلاو، سوال مکرر در مورد رفتن کلاو، پرخاش با نگ و نل، خوابیدن و… در جهت فرسودگی پیش می رود.
در اعمال نگ و نل نیز اکت های فیزیکی و زبانی به طور مکرر در یک قالب مشخص وجود دارد، مانند: برداشتن در سطل ها، بیرون آمدن از سطل ها، تعریف کردن خاطرات تکراری، درخواست سوپ و خوراکی، درخواست خندیدن، صحبت با هام و…
پیش به سوی فرسودگی
تا اینجا به مواردی از ساختار نمایشنامه اشاره گردید، در این قسمت قصد داریم به تحلیل نمایشنامه از دیدگاه دلوز بر مبنای فرسودگی شخصیت ها در تقابل با خستگی بپردازیم.
شخصیت های بکت، هام و کلاو، شخصیت های فرسوده هستند، آنها خسته نیستند، زیرا خستگی عدم تحقق امر ممکن در فعلیت بخشیدن است اما کلاو و هام تمام امر ممکن را با بازی های زبانی و فیزیکی بدون هیچ تخققی در امر ممکن می فرسایند.
در آثار بکت سری های فرساینده وجود دارد، به طور مثال در آخرین نوار کراپ، نوارها نوعی از سری های فرساینده ی شخصیت کراپ هستند، در نمایشنامه دست آخر، سری های فرساینده ای چون ترجیع بند در دیالوگ ها و اکت های فیزیکی به کرات به چشم می خورد به طور مثال:
هام: ته روز شده مثل هر روز دیگه ای، نیست، کلاو؟
کلاو: اینطور به نظر می آد.
هام: چه اتفاقی داره می افته، چه اتفاقی داره می افته؟
کلاو: یه چیزی داره روندش رو طی می کنه. (ص 26)
در جای دیگر:
هام: چه اتفاقی داره می افته؟
کلاو: یه چیزی داره روندش رو طی می کنه. (ص 42)
اینگونه بکت در قسمت های مختلف نمایشنامه در دیالوگ های مختلف به فرسوده شدن و عدم تحقق امر ممکن اشاره می کند، زمانی امر ممکن به فعلیت می رسد که طردی صورت گیرد، به طور مثال اگر خانه می مانم، بیرون را طرد کرده ام و خانه ماندن به فعلیت رسیده است، در میان انتخاب هاست که طردی صورت می گیرد و انتخابی شکل می گیرد، کاراکترهای بکت امر ممکنی را به زبان می آورند که آمادگی برای تحقق آن ندارند، دلوز به این جانشین شدن های انتخابی که موجب خستگی می گردد اتصال های حذفی می گوید اما کاراکترهای بکت خسته نیستند آنها هر گونه هدف و هر گونه ترجیح در انتخاب را به مرور می فرسایند و گویی تکرار دیالوگ کلاو که مدام از ترک گفتن هام و رفتن می گوید در زبان به فرسودگی می رسد، او هیچگاه نمی رود زیرا او فرسوده است و روند فرسودگی را طی می کند (یه چیزی داره روندش رو طی می کنه).
در خستگی طبق نظرات دلوز اتصال های حذفی موجب خستگی می گردد و در فرسودگی انفصال های ادغامی، جایی که کلاو و هام در هم ادغام شده اند اگر چه از هم جدا هستند، دلوز می گوید: “انفصال؛ ادغامی شده است.”
هام می خواهد در مرکز اتاق باشد، گویی هنوز انسان را مرکز جهان می داند، به این معنا که در پوچترین وضعیت به مرکز اتاق می اندیشد، همه ی دیالوگ ها در راستای پیوند با هیچ است، کلاو و هام منفعل نیستند و تنها برای هیچ در هاون می کوبند، بدون اینکه امر ممکن را تحقق ببخشند، به طور مثال کلاو می تواند “ترک کردن” را فعلیت ببخشد، اما او در بازی زبانی و گفتگوها در محاصره ی “هیچ” مستحیل می گردد.
هام و کلاو تنها کسانی هستند که می توانند هر امر ممکنی را فرسوده کنند، چون خود فرسوده اند، نیاز به رفتن، نیاز به قرص خوردن، حتی ساده ترین اعمال در طول نمایشنامه به عدم تحقق نزدیک می گردد، دیگر چیزی برای خواستن نیست و برای محقق کردن.
در آخر نمایشنامه پسری که کلاو او را می بیند و گمان می کند زنده است و خواننده احساس گشایشی در این خفقان می بیند، اما پسربچه مرده است، هیچ چیز نمی تواند در این جهان ساکن و هیچستان زنده بماند جز حرکت به سوی فرسودگی و نیستی.
در آخر بکت برای تحقق بخشیدن به روند فرسودگی کاراکترهایش، برای آنها محدودیت های جسمی، رفتاری و… قرار می دهد، در این نمایشنامه نیز بکت، هام را نابینا و بی حرکت کرده است و خانه ی او را بر روی ویلچری بنا نهاده، همچنین از شخصیتی پیر و مریض ساخته است، کلاو با هام ادغام شده است و گویی عضوهای کلاو تنها برای هام آفریده شده اند، هام، اعضای بدن کلاو را مصادره کرده است، کلاو از این منظر که توانایی تحقق ندارد و ترک کردن تنها در زبان او اسیر می گردد دارای محدودیت است، او در کاراکتر شخصیتی دارای نقص است، بکت با قرار دادن نگ و نل در سطل زباله امکان هر گونه حرکت و رهایی را از آنها گرفته است، گویی همه در شرایطی قرار دارند که می بایست به دست آخر بازی برسند و بازی را تمام کنند.
منابع:
- نمایشنامه دست آخر اثر ساموئل بکت، ترجمه علی اکبر علی زاد
- یک زندگی… اثر ژیل دلوز
موارد بیشتر
نگاهی به فیلم «آبی» کریشتوف کیشلوفسکی (مرداد عباسپور)
نقد و بررسی فیلم شکارچیان ذهن (آیدا محمدی زاده)
سمفونیِ فالش (محمد حسین میربابا)