مرکّبخوانی دلوز و آلتوسر
سیاست متن: علیه بازنمایی و بازشناسی
نگارنده: عنایت چرزیانی
نویسنده، شاعر و پژوهشگر فلسفه
سیاست متن، اصطلاح کمابیش رایجی است که باید نسبت به هرگونه سوءتعبیر تفسیری، اعم از متن سیاسی و اشاعة الگویی خاص از سیاست متنی، از آن آگاه بود. در این جستارها سعی میکنم غرض خود را از سیاست متن در دامنة یک بافت فلسفی- هنری توضیح بدهم که بنمایههای آن را از رهیافتهای فلسفی و فکری ژیل دلوز[1] و لویی آلتوسر[2] به دست آوردهام. سیاست متن به چیزی فراتر از متن میرود، اما نه برای برگشتن مجدد به فرم-محتوای پیشین و تاریخی، و نه در جهت تلاش برای ایجاد یک فرایند انباشتیِ غیرمولّد، بلکه برای اتصالاتی تازه و مولّد. در فرایند انباشتیِ غیرمولّد همواره به وسیلة تفسیر و تأویل، چیزی به نام معنا، به متن تاریخی و تاریخ متن افزوده میشود. لاجرم تاریخ سنگینتر میشود و تحمل آن سرسامآورتر!
در این شکل از سیاست متن، مازاد- متن دیگر به منزلة افزایش چیزی ثانی و ثالث به متن واحدِ اولی نیست (که متنی در آغاز وجود دارد و سپس تفاسیری بر آن افزوده میشود و در نهایت همة تفاسیر در آن متن واحد تجمع میکنند)؛ بلکه در اتصالات تازه، تاریخ نه در اشکال خطی- انباشی و ازلی- ابدی، و متن نه در دامنة تفاسیر و بستارهای بدایت و غایت آن، بلکه در نقطة نابهنگام رخ میدهد. میتوان گفت سیاست متن، سیاستی است ریزوماتیک.
دلوز، ریزوم را ضد حافظه میداند؛ چرا که ریزوم همواره در میانة شدن است. ریزوم نابهنگام است. در میانه بودن، نه ابدی است و نه ازلی. تاریخ نمیسازد و حافظه شکل نمیدهد. بر خلاف آن، در سلسلهمراتبِ تاریخی-انباشتی_خطی، خاستگاه در کار است و متعاقباً غایتی نیز باید در کار باشد. علتالعلل فرمان میدهد و ذوات برمیآیند. واحدی در ابتدا شکل میگیرد و سپس کثرتی از آن مشتق میشود و در نهایت این کثرت به واحد برمیگردد. کل بسته میشود. مجموعه به تمامی، زیرمجموعه را در برمیگیرد و موقعیت را توتالایز میکند. پس امر کثیر همواره به یک، به واحد میرسد.:(n+1) ریزوم اما نابهنگام است. نه از امر واحد مشتق میشود (حذف علتالعلل و علّت غایی. جایگزینی میدان بهجای خوانشهای مکانیستی علّیمعلولی) نه به خاستگاهی برمیگردد (بهتعبیر دلوز در هزار فلات: ریزوم ضد تبارشناسی است) و نه از مجرای فرایند تولیدیانباشتی، واحدی به کثرت میافزاید.
میتوان طبق فرمول دلوز گفت ریزوم n-1 است؛ یعنی نه از واحد و یک، مشتق میشود (کسر امر واحد در آغاز و در خاستگاه) و نه واحد درنهایت به آن افزوده میشود (حذف غایت و فرجام). میبینیم که بهمعنای دقیق کلمه همواره درمیانه بودن، شدنِ محض است در درونماندگاری ناب.
همچنان که در فلسفة اسپینوزا[3] درونماندگاریِ جوهر نسبت به حالات، هیچ گونه عزیمتِ پیشین و پسینی برای هستی متصور نمیشود و از شر اقسام تعالی خلاص میگردد و علت در معلول به فعلیت میرسد و ادغام میشود و در نهایت متمایز میگردد، و عدم برونبودگیِ علت و معلول، خدا و هستی، خوانشهای مکانیستی را از دور خارج میکند، ریزوم نیز بدون غایت و فرجام، همواره در میانه است، نابهنگام است و اتصالات و آزمونگریهای آن متکثّر و بسیار است. از منظری دیگر میتوانیم درونماندگاری را در استعارة قطارِ در حال حرکت نزد آلتوسر بیابیم. آلتوسر در مقالة «تنها سنّت ماتریالیستی»، ضمن اینکه اولین نظریة تاریخیِ مربوط به ایدئولوژی را در نظریة تخیل اسپینوزا جستوجو میکند (خودخاستگاهباوری انسان و وارونهسازی علل به قالب اهداف و انتظارات انسانی و نیز معادشناسی خیالی)، در تمایز میان فیلسوف ماتریالیست و ایدئالیست از قطاری در حال حرکت میگوید که همواره در میانه و مواجهه است. اگرچه این استعاره برای بازگویی تمایز میان دو قسم فلسفة ایدئالیسم و ماتریالیسم به کار میرود، اما میتوان در شق ماتریالیستیِ این استعاره، درونماندگاری[4] را نیز کشف کرد؛ باطل شمردن هرگونه «پس و پیشی» برای هستیِ در حالِ شدن (قطار در حال حرکت) و قرار گرفتن در صفحة درونماندگاری؛ که ضمن نقد و واپسزنیِ علت خارجی و علت فیضانی، امکان سکنا گزیدن در علت درونماندگار را فراهم میآورد که در آن هیچ گونه بیرونبودگیای میان علت و معلول وجود ندارد.
در فلسفة اسپینوزا خدا علت هستی است (و تنها همین یک هستی وجود دارد و ما اطوار هستی در هستی یا حالات هستی/ بستههای کوچک قدرتیم و نه هستیهایی دیگر). خدا علت خود است و علت هستی، اما بر خلاف الهیات و فلسفة پیش از اسپینوزا، علت گذرای هستی نیست بلکه علت درونماندگار هستی است و به همان ضرورتی که وجود دارد، عمل میکند.
در نظرگیری هرگونه معادشناسیِ ناظر بر خدا، انسانباوری و اعطای نوعی ارادة آزاد انسانی به خدا و در همین دامنه، متصور شدن غایت و هدفی برای عمل خدا (ضرورت خدا)، ضعف و فقدان است. در درونماندگاری ضعف و فقدانی وجود ندارد و دوگانة خلأ و ملأ به خدا و درونماندگاری هستی وارد نیست. فیلسوف ماتریالیست آلتوسر نه میداند قطار از کجا آمده و نه میداند به کجا خواهد رفت؛ بلکه همواره در لحظة مواجهه-میانه است. در چنین موقعیتی که آلتوسر ترسیم میکند، نمیتوان هیچگونه ضمانت پیشینیای دربارة حقیقت، چنانکه نزد دکارت بوده، متصور شد و نیز نمیتوان هیچ گونه تِلوس و غایتی نیز برای هستی در آینده متصور شد که بر اساس آن اکنون را در یک روند خطّی- انباشتیِ در حال حرکت به سوی فردایی در نظر گرفت که آن فردا فرجامِ مطلق و پایان شکلی از ترقی واحد است.
فیلسوف ماتریالیست آلتوسر ضمن رد هرگونه بدایت و غایت برای قطار در حرکت، در یکی از واگنها بر اساس مواجهه مینشیند و تأسیسات واگن، همسفران، و مادة تاریخی و زبانیِ درون قطار و ارتباط آنها را با هم میبیند و تبیین میکند. این سطح از درونماندگاری در محور مواجهه و ماتریالیسمِ تصادفی، هم نزد اسپینوزا و ماکیاولی، هم در مقالة آلتوسر، ضد هرگونه نگرش مبتنی بر فلسفة فرارونده است که لحظة اکنون را در دو لحظة گذشتة دور و آیندة دور به دام میاندازد و فاقد ارزش میکند (قضاوت و داوری منفی دربارة آنچه هست، در نسبت با آنچه باید باشد). فیلسوف ماتریالیست که میتوان او را به تعبیر آنتونیو نگری[5] تبارشناسی اسپینوزیستی نامید، نسبتهای تاریخی را میبیند (دچار خطای اکنونگرایی نیست)، ولی نه به غایتِ این قطارِ در حال حرکت (گیتی- هستی) گمان میبرد و نه در ضمانتی پیشینی برای حقیقت و نه در ورطة الهیاتی- ایدئالیستی (تصور بدایتی برای قطارِ در حال حرکت) گرفتار میشود. مراد ما از سیاست متن شاید روشن شده باشد؛ متن به خاستگاه و بدایتی تاریخی برنمیگردد و به سوی غایت و فرجامی تاریخی نیز پیش نمیرود، بلکه همواره در مواجهه است.
در اتصالات و انفصالات تازه، دیگر شدن، ضد بازنمایی، ضد بازشناسی، و همواره در آزمونگری است. مرکّبخوانی دلوز و آلتوسر میتواند یکی از این آزمونگریها باشد که ما انجام میدهیم و لحظاتِ خطوط همگرای دو فیلسوف یا سنّت فلسفی را به مجاورت هم میآوریم تا چه اثراتی از این مواجهه تولید شود. قبل از اینکه خطوط اصلی این مواجهه را ترسیم کنیم، باید گفت نسبت به تفاوتها و تباینهای فکری و فلسفی دلوز و آلتوسر آگاهیای نسبی داریم و غرض از مواجهاتی از این دست، به وجود آوردن خطوط همگرا جهت آزمونگری و ساختن ماشینی جنگی از سنّتی فلسفی است که میتوان به معنای عام کلمه، ذیل فلسفة انتقادی و رهاییبخش قرارش داد.
موارد بیشتر
اطلاعیه پایان مهلت ارسال آثار داستانی در جشنواره داستانی زنان داستان نویس
شنبهها با شعر(شعری از افسانه پورقلی)
شنبهها با شعر (شعری از سریا داودی حموله)