گفتمان خیامیّت و هویت برساختۀ عمر خیام
دکتر سینا جهاندیده
خیام یکی از مسئلهانگیزترین شاعران ایران است. بهجرأت میتوان گفت که مطالعات و تحقیقات حوزۀ خیامشناسی هیچ عرصه و مقولهای را بیبحث و جدل رها نکرده است؛ از اختلاف در نام او(خیام و خیامی) گرفته، قول به تعدد خیامها، صحت و سقم انتساب رباعیات به او، کمیّت وکیفیّت این رباعیات تا معرکۀ تصحیح نسخ رباعیاتش(از تصحیح قیاسی و اجتهادی و..) همه و همه گواه سرگشتگی محققان در شناخت شخصیت، اندیشه و شعر اوست. درست آن است که خیامشناسی بهرغم کوششهای فراوان پژوهشگران در مدار پرسشها و پاسخهای همیشگی و کلیشهای گرفتارشده است و اگر از برخی آثار تحلیلی بگذریم ـ که در مواد و خمیرمایۀ آنها هم اختلاف است ـ غالباً محققان خیامشناس مشغول تطبیق و تفکیک خیامهای متعدد یا صحت و سقم انتساب و نفی انتساب پارهای از رباعیات به او یا از او هستند و گروهی نیز به تحلیل رباعیاتی مشغولند که بر برخی از آنها برچسب رباعیات سرگردان خورده است. شگفت آنکه بعضاً همین رباعیات مبنای شناخت اندیشه و شخصیت وی نیز هستند. به تعبیر دیگر مفروضات و اصول موضوعۀ چندی، پژوهشهای خیامشناسی را در چنبرۀ خود گرفته است و مادامیکه این چارچوب و چنبره نشکند با خیامشناسیای سترون ودرخودفروبسته مواجه خواهیم بود؛ زیرا نمیتوان از پرسشهای کلیشهای و قالبگیری شده، متوقع جوابهایی نو بود؛ سؤالهایی نظیر اینکه خیام تاریخی کیست؟ و رباعیات اصیل او کدامند؟ خیام یا خیامی؟ خیام چه میگوید؟ خیامشناسی معاصر بیش از یک و نیم قرن است که در جستجوی رباعیاتی است تا اصالت تاریخیشان ثابت شود.
نگاه اثباتی خیامشناسی معاصر، کمیتمحور است. ظاهراً در این رویکرد اسناد تاریخی خیلی مهم است اما به دلیل تناقضات اسناد دست به روش کیفی میزنند و تأویلات فردی را وارد میکنند. این اشکالات بر خیامشناسی معاصر وارد است:
1ـ تاریخگرایی افراطی و نادیده گرفتن رباعیات بهمثابۀ یک گفتمان.
۲ـ غفلت از تبارشناسی گفتمان خياميّت. رباعیات خیام در استمرار بدون توقف و گسست شکل نگرفته است، در حالی که خیامشناسی معاصر اصرار دارد که این گسستها را نادیده بگیرد.
۳ـ عدم تشخیص خیام تاریخی از خیام گفتمانی و اصرار به پیوند تاریخی رباعیات با شخصیت عمر خیام. با این فرض خوانش زندگی عمر خیام با رباعیات و بالعکس خوانش رباعیات به وسیلۀ روایتها و افسانههایی که از زندگی عمر خیام آمده است خیامشناسی را غیر تاریخی، انتزاعی، آشفته و رهاشده در تاویلهای دلبخواهی نشان میدهد. در حالی که نسبت افسانههای خیامی با خیامیت هم از گفتمانی بودن آن میگوید و هم ماهیت برساختی بودن آن را آشکار میکند.
4ـ خوانش و استفادۀ ایدئولوژیک و دلبخواهی و غیرروشمند اسناد تاریخی، روایتهای تاریخی و افسانههای تخیلی.
5ـ گریز از نگاه پدیدارشناسانه و گرفتار شدن در حکمها و گزارههایی که تولیده شدۀ نزاعهای تاریخی و گفتمانی است.
6ـ نادیده گرفتن ماهیت گفتوگومندی و چندصدایی خياميّت و تقلیل آن به گفتمانی تک صدایی.
7ـ تبدیل خياميّت به یک ایدئولوژی سیاسی.
۹ـ دو فطبی کردن آن به رباعیات اصیل و غیر اصیل. در حالی که اگر رباعیات به اصطلاح غیراصیل از خیامیت پاک شود چیزی از خیامیت باقی نمیماند. رباعیات غیراصیل نه تنها رابطۀ گفتگومند و دیالکتیک با رباعیات اصیل دارد بلکه وجه تداومی و گفتمانی خیامیت را بیشتر آشکار میکند. رباعیات اصیل جزو ضایعات تاریخ نیست؛ صدای یک ملت در طول قرنهاست و بیتردید جستجوی صدای یک ملت بسیار مهمتر از صدای عمر خیام است. جستجوی رباعیات اصیل با رویکرد تاریخ ادبیاتی به رباعیات خیام طرح شده است در حالی که جستجوی خیامت فهم وجهی از تاریخ اندیشۀ ملت ایران است.
۱۰ـ نادیده گرفتن عمر خیام به مثابۀ یک شخصیت مفهومی و شخصیتپردازی تخیلی و اسطورهسازی از زندگی عمر خیام و همچنین مخدوش کردن هویت تاریخی عمر خیام.
۱۱ـ اصرار به شاعر کردن عمر خیام و نادیده گرفتن قصدیت جمعی گفتمان خياميّت.
گفتمان خیامیّت سرگذشت پیچیدهای دارد. از جایی آغاز و سپس ذره ذره بزرگ شده است. عظمت بهمنوار این گفتمان را زمانی میتوان درک کرد که بخواهیم رازهایش را کشف کنیم. فهم چنین گفتمانی مواجه شدن با امری رازناک است؛ زیرا در عین حال که تاریخیت خود را پنهان میکند، بهگونهای به نظر میرسد که گویی آشنا و دست یافتنی است؛ اما وقتی آن را از زوایای مختلف مینگریم تبدیل به قلعهای می شود که هم درهایش را پنهان میکند و هم مدخلهای بیشماری را نشان می.دهد. هر مواجههای داری چشمانداز است. چشماندازها، هم فهم را تقلیل میدهند و هم چیزی بر آن میافزاند. سفر هیچ گفتمان پیچیدهای، بدون همراهان بسیار و بدون توقفهای تاریخی نیست. بنابراین هر گفتمان پیچیدهای اگرچه پیوستاری بودن هویت تاریخیاش را نشان میدهد، گسستهای تاریخیاش را با ملاطی از تأویلهای بسیار، گم میکند. با رویکرد تبارشناسی میتوان از گفتمان خیامیت، لایه برداری کرد و آن را در بستری از موقعیتهای تاریخی مورد مطالعه قرار داد تا آنچه از تاریخیتش پنهان است خود را عیان سازد. با تبارشناسی در بستر تاریخ است که میتوان گفتمان خیامیت را وادار کرد که دست به اعتراف زند که چگونه از جادههای تاریخ گذشته است و با چه همراهانی محشور بوده و رنگ چه گفتمان.های موافق و مخالفی را گرفته است؟ از چه جدلها، مناظرات و مخاصمات تاریخی ساخته شده است؟ در کدام عصر توقف طولانی داشته و از کدام عصر گریخته است؟ در چه دورهای با او گفتگوی بسیار کردهاند و در چه دورهای به ظاهر فراموشش کردهاند و دشمنان و همراهان دیگرش را بیشتر به یاد آوردهاند.
عمرخیام، یکی از اسطورههای ما ایرانیان است. او همۀ ویژگیهای یک اسطوره را دارد. در غیر این صورت هرگز در طول تاریخ این چنین مدام و قاطع آشکار نمیشد. چنانکه همۀ ایرانیان نه عمر خیام بلکه اسطورهای به نام خیام را در درون خود دارند. ایران در دورۀ سلجوقیان دچار گسست عظیمی شد، گسستی که غزالی از آن به عنوان «احیا علوم دین» یاد کرده است. چنانکه فلسفه، دیگر نتوانست نظم و لحن یونانی خود را ادامه دهد. در همین دوره است که خیام بیآنکه بداند و حتی بعد از مرگش، تبدیل به رهبر دهریان میشود. از این گسست، دو گفتمان در ادبیات فارسی سر برآوردند: گفتمان تصوف و گفتمان خیامیّت. هر دو گفتمان به شکل موازی صدها سال در تمام مرزهای هویتی ایرانیان حرکت میکنند و حتی از نمادها و رمزهای مشترک یکدیگر بهره میبرند. گاهی اینهمانی گفتمان خیامیّت با گفتمان تصوف هر دو گفتمان را برای گفتمانهای مسلط، مشکوک کرده است. اگرچه گفتمان تصوف، ریشههای تاریخی پر طول و عرضی در گذشته دارد، گفتمان خیامیت نیز قرنها پیش از تولد عمرخیام وجود داشته است.
زندگی خیام درست در دورهای است که این گسست در حال شکل دادن معناهایی است تا در تمام اضلاع معرفیتی ایرانیان نفوذ کند. بنابراین در این دوره یک اتفاق عجیب و البته آگاهانه میافتد؛ استعارههای زندگی عمرخیام تبدیل به استعارههای یک گفتمان مخالف میشود. ایرانیان در طول هشتصد سال صداهای اعتراضی خود را در دهان خیام گذاشتند. صداهایی که کسی جرأت نداشت بگوید صدای من است. بنابراین صدها شاعر آشنا و گمنام، در خیام ذوب شدند تا با گلوی او حرف بزنند. از این رو عمرخیام پرومته و مسیح ایرانیان است. او را برای رازهای ایرانی و بهخاطر تناقضات گفتمانهای مسلط قربانی کردهاند. بنابراین سئوالی که باید پاسخ داد این است شخصیت گفتمانی خیام چگونه ساخته شده است و این هویت جمعی چه نسبتی با هویت ذاتی و منحصر به فرد عمر خیام دارد؟
دربارۀ هویت نظرگاه ثابتی وجود ندارد. بنابراین تعریف از هویت منوط به رویکردی است که به آن مینگرد. سه رویکرد ذاتگرا essentialism سازهگرایی اجتماعی social constructionism و برساختگرایی تعریف متفاوتی از هویت ارائه میدهند. رویکرد ذاتگرا از منطق اینهمانی پیروی میکند، از این رو هویت را ذاتی، منسجم، همگن و از پیش حاضر میداند. «اندیشمندان سازهگرای اجتماعی بر این باورند که ماهیت، خود ساخته و پرداخته ای تاریخی است و در ظرف زمان و مکان خاص شکل گرفته و معنا می یابد»( تاجیک، ۱۳۸۴ : ۳۹). در مقابل این دو دیدگاه، رویکرد برساختگرایی وجود دارد. این رویکرد رهیافتهای چندگانه از جمله گفتمانی، پساساختگرایی و رواکاوانه و … دارد». رهیافت گفتمانی تمرکز بر چگونگی تولید و سازمان یافتن تمایزات و کنشهای گفتمانی و انکار هرگونه عامل طبیعی و نیز عنصر و کارگزار اجتماعی از قبل موجود در شکلگیری و تعریف هویتها دارد. به بیان دیگر در نزد یک تحلیلگر گفتمانی، هویت در گردونهای تنیده شده از «استمرارها» و «عدم استمرارها، «سنتها» و «بدعتها»، «تکرارها» و «انقطاعها» و در رابطهای برتافته از مناسبت «در زمانی» و «هم زمانی»، «جانشینی» و «همنشینی»، «سازواره» و «ناسازواره» «عقلایی» و «غیر عقلایی” شکل میگیرد»( همان: ۵۶- ۵۵).
اگر هویت خیام را با هر یک از این رویکردها دنبال کنیم چیز دیگری خواهد بود. خیامپژوهان مدرن نگاه ذاتگرایانه به هویت خیام دارند. آنها در جستجوی راهی بودند که روایتها و عناصر پراکندهای که از هویت خیام میگویند به وحدت دست یابند. آنچه برای خیامیت مدرن عجیب بود شخصیت نامنسجم و آشفتۀ عمر خیام بود. به همین دلیل است که میکوشیدند تا راه حلی برای انسجام هویت عمر خیام بیابند. صادق هدایت در ترانههای خیام دربارۀ آشفتگی ذهنی و روانی عمر خیام در رباعیاتش میگوید «اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهی خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود» (هدایت، ۱۳۵۶: ۹). محیط طباطبایی همین مضمون را به شکل دیگری در کتاب «خیام یا خیامی» میآورد: «باید به یاد داشت که اختلاف روایات تاریخی در اسم و رسم زمان و مکان و اصل و نسب و تعلیم و تربیت و نواحی متنوع معرفت و افکار و آثار خیام از کلی و جزئی تا جایی فرارسیده که دیگر تصور وجود تنی واحد واجد این همه کیفیات و خصوصیات مختلف قابل قبول عقل سلیم نیست» ( محیط طباطبائی، ۱۳۷۰: ۵۴). همین تردید را محمد تقی جعفری در کتاب «تحلیل شخصیت خیام» این گونه میآورد: «ما با این مسابقات بسیار با مشکل مواجه میشویم که چگونه امکان دارد فلسفه و حکمت و دانش و حتی عقاید مذهبی در یک مغز و روان با پوچبینی و لذتگرایی و بیاعتنایی به مبادی هستی و شوخی گرفتن آن سازش داشته باشد؟!» ( جعفری ، ۱۳۷۲: ۱۱- ۱۰). جالب است هر سه محقق سعی میکنند برای رفع تضادها و تناقضات شخصیت خیام، راه حلی متفاوت پیدا کنند. اما نکتههای اساسی را فراموش می کنند که تحقیقاتشان چه نقشی در برساختن خیامهای مختلف دارد. و کارشان نوعی رتوریک و بازنمایی است. چگونه میتوان بازنمایی کرد اما تاریخ بازنماییهایی را که از هویت خیام شده فراموش نمود؟ هدایت رتوریک خود را برای تبیین خیام از ایدئولوژی ناسیونالیسم میگیرد. محیط طباطبایی قایل به دو خیام میشود و محمد تقی جعفری با تکیه بر استعارههای دینی زندگی عمر خیام را تجزیه میکند تا خلوص از دست رفته دینی را به خیام باز گرداند. اکنون سوال این است که آیا آنها با چند خیام مواجهاند یا با بک خیام؟ آیا ایدئولوژی اصالتگرایی آنها را با بنبستی دیگر مواجه نساخت؟ نگاه ذاتانگارانه که در پی کیستی خیام(عینی و تاریخی) بهمثابۀ مؤلف یکّه و یگانه رباعیات ـ بهاصطلاح اصیل ـ است، نه تنها نمیتواند از پس مدّعای خود برآید، بلکه خود بهموجب خطای مبنایی و متدیک، مشکلساز است. همین است که ماجرای خیامشناسی مدام مکرر میشود و برونشوی نمییابد.
رهیافت گفتمانی تأکید میکند که «معنییابی و هویتیابی محصول موقعیت، منزلت و جایگاه سوژه است. معناساز بودن هویت بر ساختگی بودن آن دلالت میکند. معنا خاصیت ذاتی واژهها و اشیا نیست، بلکه همیشه نتیجۀ توافق یا عدم توافق است. بنابراین، «معنا» از ماهیتی قراردادی برخوردار است و هویت خود را در بستر گفتمانها کسب مینماید، البته گفتمان، خود بر شکل و ماهیتی پایدار مزین نیست، لذا مرزهای هویتی همواره لرزان و منزلتها و مواضع هویتی مستمرا ًدر ریزشند. معنا و هویت حاصل رابطۀ بین «دال» و «مدلول» است، لکن هیچ رابطۀ ذاتی و از قبل ارزانی شده بین این دو وجود ندارد. آن چه مفهوم و مصداق را به هم پیوند میدهد رابطهای قراردادی و سیال است. در یک کلام، هویتها در بستر گفتمانهای روان، متغیر، متحول، و غیر شفافی شکل میگیرند که تار و پود هر یک بر «عناصر»، «دقایق»، «نقاط متعالی»، «روابط قدرت» و «نظامهای صدقی» متفاوتی استوار است»
دیگر اصراری بر این نیست که عمر خیام شاعر است یا صرفاً فیلسوف و منجم. زیرا تاریخ به روشنی گفته است که عمر خیام نه هرگز شاعری چون سعدی و مولوی و حافظ بوده و نه حتی دیوان و دفتری از او باقی مانده است. اگر شاعری او را کاملاً انکار نکنیم تنها میتوانیم بگوییم خیام به همان اندازه شاعر است که ابنسینا بود. اما برساخته شدن گفتمان خیامیت یکی از رازهای فرم اندیشۀ ایرانی و بلاغت پارسی است؛ چرا که فرم سخن عمرخیام نوع مواجهۀ ایرانیان را با قدرت و جهان سراسر رازانگیز دین نشان میدهد.
روایتسازی و بازنمایی چیستی و کیستی خیام از اواخر قرن ششم تا اوایل قرن هشتم پر از تناقضات و برشهای روایی و گزارشهای ضد و نقیض است. به هیچ شکل نمیتوان این بازنماییهای جور واجور را کنار هم گذاشت و آن را قطعاتی از پازل زندگی عمر خیام دانست. به همین دلیل برای برساخته کردن یک روایت منسجم و منطقی حتما باید بخشی از این باز نماییها را نادیده گرفت. طبق تحقیقات علامه قزوینی که بعدها با تحقیقات دکتر معین تکمیل میشود در اواخر قرن ششم کسانی چون امام فخر رازی ( ۵۴۳ یا ۵۴۴_ ۶۰۶) در کتاب تفسیر کبیر، سنایی غزنوی در نامهای به خیام، عبد الرحمان خازنی در کتاب میزانالحکمه( ۵۱۵) زمخشری در کتاب الزاجر لصغار، علی بن زید بیهقی( متوفی ۵۶۵ ) در کتاب تتمهی صوان الحکمه، نظامی عروضی در چهار مقاله و عماد اصفهانی در خریدةالقصر، شمس الدین محمد شهرزوری در نزهةالارواح و روضةالافراح في تواريخ الحكما المتقدمین و المتأخرين، نجم الدین رازی در مرصاد، ابن اثیر در کامل التواریخ، جماالدین قفطی در تاریخ الحکما، جوینی در جهانگشا، زکریا قزوینی در آثار البلاد و اخبار العباد و رشید الدین فضل الله در جامع التواریخ که داستان سه یار دبستانی را نقل کرده و حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده ۷۴۱) روایتهای تکراری، استعارههای گفتمانی و افسانههای ضد و نقیضی را به یک شخصیت تاریخی نسبت دادهاند که نمیتوان همه را منطقا به یک زندگی متصل کرد. بنابراین ما با دو خیام مواجهیم «خیام تاریخی» و «خیام گفتمانی». خیام گفتمانی با استعارات متکثری که از خیام تاریخی آمده برساخته شده است. هرگز نمیتوان خیام تاریخی را از خیام گفتمانی جدا کرد؛ چرا که استعارات زندگی خیام تاریخی به نفع خیام گفتمانی مصادره شده است. اگرچه نمیتوان نقطۀ صفری برای اشعار خیام یا خیامانه متصور شد، اما میتوان برای خیام گفتمانی نقطۀ صفر را همان قرن هفتم دانست؛ یعنی هشتاد سال پس از مرگ خیام. همان زمانی که بین نگاه کلامی و نگاه فقهی بر سر برخی سوالات فلسفی منسوب به خیام اختلاف افتاد. زندگی خیام درست در دورهای است که این گسست در حال شکل دادن معناهایی است تا در تمام اضلاع معرفیتی ایرانیان نفوذ کند. بنابراین در این دوره یک اتفاق عجیب و البته آگاهانه میافتد؛ استعاره.های زندگی عمر خیام تیدیل به استعارههای یک گفتمان مخالف میشود. ایرانیان در طول هشتصد سال صداهای اعتراضی خود را در دهان خیام گذاشتند. صداهایی که کسی جرأت نداشت بگوید صدای من است. بنابراین صدها شاعر آشنا و گمنام، در خیام ذوب شدند تا با گلوی او حرف بزنند. از این رو عمر خیام پرومته و مسیح ایرانیان است. او را برای رازهای ایرانی و بهخاطر تناقضات گفتمانهای مسلط قربانی کردهاند. دیگر اصراری در این نیست که عمر خیام شاعر است یا صرفاً فیلسوف و منجم. زیرا تاریخ به روشنی گفته است که عمر خیام نه هرگز شاعری چون سعدی و مولوی و حافظ بوده و نه حتی دیوان و دفتری از او باقی مانده است. اگر شاعری او را کاملاً انکار نکنیم، که جای انکار دارد، تنها میتوانیم بگوییم خیام به همان اندازه شاعر است که ابن سینا بود. اما برساخته شدن گفتمان خیامیت یکی از رازهای فرم اندیشهی ایرانی و بلاغت پارسی است؛ چرا که فرم سخن عمر خیام نوع مواجهۀ ایرانیان را با قدرت و جهان سراسر رازانگیز دین نشان میدهد.
گفتمان خياميّت برای شناخت هویت ایرانی یک «گفتمان هویتنگار» است. یک سرِ رشتۀ این گفتمان چندوجهی و پیچیده به قرن ششم بسته است و سرِ دیگر آن به اندیشۀ مدرن. منتسب بودن این گفتمان به خیام، هم زندگی عمرخیام ریاضیدان، فیلسوف و منجم قرن پنج و شش را مسئلهدار کرده و هم فهم این گفتمان را با تأویل زندگی و اندیشه او همراه نموده است. بازنمایی اپیزودیک و بریده بریدۀ نویسندگان همعصرخیام (سنایی، زمخشری، ابوالحسن بیهقی، نظامیعروضی و خاقانی) همراه با خاطره و روایتهای شخصی و تأکیدهای مبهم است. به همین دلیل این برشهای روایی، پس از مرگ خیام، قرنها بهمثابۀ ساختهای روایی ـ تمثیلی و دلالتهای استعاری، در بافت اجتماعی ـ تاریخی مختلف بهکار گرفته شدهاند تا هویت خیام را با تأویل گفتمانی اعصار مختلف، تطبیق دهند. از این روست که میتوان در این گفتمان، ردّ پای ابنسینا، خواجه نظامالملک، حسن صباح، شاعران گفتمان تصوف (ابوسعید، سنایی، عطار، حافظ و…)، نگاهبانان گفتمان شریعتمدار، اثرات جنبش رمانتیسم، گفتمانهای پسااستعماری قرنهای نوزده و بیست، ناسیونالیسم، سکولاریزم، نیهیلیسم و اگزیستانسیالیسم قرن بیستم، انقلاب مشروطۀ ایران، روشنفکران ناسیونالیست ایران، ناسیونالیسم حکومتی رضاخان، نژادگرایی آریایی، تعلقات ایدئولوژیک روشنفکران و محققان نوظهوری چون صادق هدایت، مینوی، تقیزاده، علامه قزوینی، فروغی، دشتی و… را دنبال کرد.
گفتمان خياميّت بهظاهر تاریخ خود را بهشکل یک پیوستار نشان میدهد، اما در واقع این گفتمان دارای گسستهای بسیار است. بنابراین فهم این گفتمان، بدون واکاوی دیرینهشناختی ـ تبارشناختی و تحلیل گفتمان، ممکن است دچار «اختلال و اختلاط اینهمانی» شود؛ به این معنی که خياميّت پیشامدرن را همان خياميّت مدرن و یا مثلاً تأویل صادق هدایت از خياميّت را که در بستر ناسیونالیسم نوظهور در ایران شکل گرفته است، یا «تدوین گفتمانی» فروغی از رباعیات خیام را اصیلترین خياميّت بدانیم.
موارد بیشتر